ای کاش موج اشک من تا آسمان می رفت

 

ماه تو می افتاد در این چشم دریایی

 

پیراهن سبزت کجا و دست های من؟!

 

یوسف حذر دارد از این دست زلیخایی

 

دست دعایم پر شده از خون دل، برگرد!

 

ای بودنت پاسخ به حاجت های رویایی

 

جمعه به جمعه می نشینم  رو به غمهایم

 

با این سوال خیس:(می آیی؟! نمی آیی؟!)

 

عمریست پلّه پلّه سمت عشق می آیم

 

دست امیدم را بگیر ای مرد بالایی

 

...

 

بی تو تمام شهر من لبریز تردید است

 

بی تو خیابان غرق آدمهای دنیایی

 

دیگر به اینجایم رسیده، جایم اینجا نیست

 

دارم به دنبال تو می گردم به هر جایی

 

از مادرت آموختی پنهان شدن را؟!، آه...

 

ای در گلویت سالها یک بغض زهرایی!

 

این پنجشنبه شب شد و دل در دل من نیست

 

بی شک تو هم در انتظار صبح فردایی!

 

بهمن 87-حسن اسحاقی

 

.....................................................................................................

 

مولاي من وقت آمدنت دير شد بـيــا

 

اين دل در انتظار تـو پيـر شد بـيـــــا

 

ديدم به خواب امدي از جاده هاي دور

 

گفتم دلم ؛ خواب تو تعبير شد بـيـــــــا

 

اين جمعه هم گذشت ، وليكن نيامدي

 

آيات غربتم همه تفسير شد بـيـــــــــا

 

گفتي كه پاك كن دلت ازهرچه غير ماست

 

قلبم به احترام تو تطهير شد بـيــــــــا

 

هر شب به ياد خال لبت گريه مي كنم

 

عكست ميان آينه تصوير شد بـيــــــــا

 

در دفترم به ياد تو نرگس كشيده ام

 

نرگس هم از فراق تو دلگير شد بـيــا

 

..............................................................................................

 

اي زنده دلان ظهور نزديك است

 

هنگام ظهور نور نزديك است

 

 

 

آن ماه به چاه رفته باز آيد

 

قائم به اقامه نماز آيد

 

او كيست همان كه عدل ميزان است

 

کوبنده كل دين ستيزان است

 

او كيست همانكه سخت مي تازد

 

تاكفر نفاق را براندازد

 

اي امت سر فراز مرگ آگاه

 

خون خواه حسين ميرسد از راه

 

 

 

مهدي نظري به ما عنايت كن

 

مارا به صراط خود هدايت كن

 

ای مرهم زخم بال جانبازان

 

در هم شکننده زبان بازان

 

 

 

از ذکر لب تو کام میگیرم

 

با یاد تو التیام می گیرم

 

مهدی اگر از منتظرانت بودیم

 

چون دیده نرگس نگرانت بودیم

 

با این همه رو سیاهی و سنگ دلی

 

ای کاش که از همسفرانت بودیم

 

استاد محمد رضا آغاسی(روحش شاد)

 

ای تیر نگاهت به دل زار کجایی

 

ای روی گلت شمع شب تار کجایی

 

آرام و قرار دل بی تاب و شکیبم

 

آرام وقرار دل بی تاب کجایی

 

گویم به که مانی که خلایق بشناسند

 

در مشکل من فاطمه رخسار کجایی

 

هر جا که تو هستی دل حسرت زده آنجاست

 

خود گو به من خسته گو ای یار کجایی

 

................................................................................................

 

 

 

خواهد آمد

 

خستگان عشق را ایّام درمان خواهد آمد

 

غم مخور آخر طبیت دردمندان خواهد آمد

 

آن قدر از کردگار خویشتن   امید   دارم

 

که شفابخش دل امیدواران خواهد آمد

 

دردمندان مستمندان بی پناهان   را   بگو

 

مصلح عالم پناه بی پناهان   خواهد آمد

 

صبر کن یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته

 

مهدیت با شیشه ی دارو و درمان خواهد آمد

 

این قدر آخر منال از ضربت بازو و پهلو

 

مونس تو یادگار دلنوازان خواهد آمد

 

اصغرا از ضربت زخم گلو دل را مسوزان

 

غم مخور مرهم گذار زخم پیکان خواهد آمد