نظر درس‌ آموز امام خامنه ای درباره "دختران بد حجاب"

نظر درس‌ آموز امام خامنه ای درباره "دختران بد حجاب"

ولی امر مسلمین در دیدار با روحانیّون و طلّاب استان خراسان شمالی  ضمن تاکید بر مسلّح شدن به سلاح معرفت و استدلال در مواجهه با جوانان، سماحت و مدارا را در این مواجهه ضروری دانستند.

به گزارش هم اندیشی، به نقل از رجانیوز، ایشان در این زمینه به حجاب برخی حاضرین در مراسم استقبال اشاره کرده و فرمودند: « خودتان را مجهز كنيد، مسلّح به سلاح معرفت و استدلال كنيد، بعد به اين كانون هاى فرهنگى - هنرى برويد و پذيراى جوانها باشيد. با روى خوش هم پذيرا باشيد؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبيّه»، كه ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا كنيد. ممكن است ظاهر زننده‌ اى داشته باشد؛ داشته باشد.

بعضى از همين هائى كه در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقاى مهمان‌نواز، هم بقيّه‌ ى آقايان - الان در اين تريبون از آنها تعريف كرديد، خانم هائى بودند كه در عُرف معمولى به آنها مي گويند «خانم بد حجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد مي ريزد. حالا چه كار كنيم؟ ردّش كنيد؟ مصلحت است؟ حقّ است؟ نه، دل، متعلّق به اين جبهه است؛ جان، دلباخته‌ ى به اين اهداف و آرمان هاست. او يك نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص هاى اين حقير باطن است؛ نمى‌ بينند. « گفتا شيخا هر آنچه گوئى هستم / آيا تو چنان كه مي نمائى هستى؟ »!

ما هم يك نقص داريم، او هم يك نقص دارد. با اين نگاه و با اين روحيّه برخورد كنيد. البته انسان نهى از منكر هم مي كند؛ نهى از منكر با زبان خوش، نه با ايجاد نفرت! بنابر اين با قشر دانشجو ارتباط پيدا كنيد./ یا حضرت زهرا «س»

اینم برنامه امتحانات حاج اقا اگه دیرمیایم اینم علتش

صرف 2           208     دوم      1391/11/05  14:30             صرف عربي تا مباحث شتي

2          قرآن 2 213     دوم      1391/11/01  14:30             حفظ قرآن نيمه دوم جزء 30

3          نحو 5  223     اول      1391/11/02  09:00             سيوطي از انّ تا حال

4          قرآن 6 239     دوم      1391/10/28  14:30             تفسير آموزشي از درس 16 تا پايان کتاب

5          اصول 1           401     اول      1391/10/30  09:00             فرائد الاصول از ابتدا تا حجيت اجماع منقول

6          قرآن 2 411     دوم      1391/10/25  14:30             روش تفسير آقاي رجبي از صفحه 163 تا پايان کتاب

7          اصول 2           407     دوم      1391/10/27  14:30             رسائل از حجيت اجماع منقول تا دليل انسداد

8          فقه 4   409     دوم      1391/11/05  14:30             مکاسب از الکلام في عقد البيع تا شروط متعاقدين

9          اصول 7           420     دوم      1391/11/02  14:30             فرائد الاصول از الامر السابع تا آخر مبحث

10       اصول 8           421     دوم      1391/11/04  14:30             رسائل از الکلام في امورتاپايان برائت+تعادل وتراجيح

11       قرآن 4 424     دوم      1391/10/30  14:30             آشنائي با تفسير قرآن سوره احزاب کتاب تفسيرصافي ج4

فقط برای کودکیه دلم نوشتم


باز باران،با ترانه ميخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟خانه ات کو؟آن دل ديوانه ات کو؟
روزهاي کودکي کو؟فصل خوب سادگي کو؟
يادت آيد روز باران گردش يک روز ديرين؟
پس چه شد ديگر،کجا رفت؟خاطرات خوب و رنگين
در پس آن کوي بن بست در دل تو،آرزو هست؟
کودک خوشحال ديروز غرق در غمهاي امروز
ياد باران رفته از ياد آرزوها رفته بر باد
باز باران،باز باران ميخورد بر بام خانه
بي ترانه،بي بهانه، شايدم گم کرده خانه

کریم کیست؟؟ کریم خان ودرویش


درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
کریم خان گفت: این اشاره‌های تو برای چه بود؟
درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟

کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه می‌خواهی؟
درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است.
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت.
خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد.
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد.
روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت.
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.

کریم خان زند و مرد درویش

کمی ذکر بگوییم


اینم یه جمله قصار دیگه از حاج اقا...باعنوان شهدشهید


کسی که میخاهد شهد شهید رابچشد باید زحمت پرواز از کندوی ارزوها وخاهش های نفسانی را به خود بدهد

دوسته خوبم شهد شهادت به مانزدیک است اما باید از کندوی خودمونجداشویم

اماده ای بسم الله

برگرد بابا......حرف رقیه را امروز خیلی دخترای شهدا درسکوتشون فریاد میزنند


کارت پستال درخواستی طراحانکارت پستال درخواستی طراحان

کابلهای جهنم وصله ها........ دانشجوی برق میدونی؟


یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی ....

راز جعبه ها......جعبه طلایی راهم باز کنیم


در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است.

او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی.به حرف خدا گوش کردم.

شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم. جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر.

از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را دریابم.

دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد.

سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم:در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟خدا با لبخندی دلنشین گفت:ای بنده من!همه آنها نزد من٬ اینجا هستند.

پرسیدم پروردگارا!چرا این جعبه ها را به من دادی؟چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود ؟

گفت:ای بنده من!جعبه طلایی را به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری و جعبه سیاه را برای اینکه غم هایت را دور بریزی...

داستان نامه های عاشقی ......قران شما کجاست؟؟


مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.

مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.

سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.

پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت . پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه ... مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است. پدر با تأثر گفت : او هم نامه ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه ...

به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من ...! رفتار من با نامه های خدا مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوام و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است . از خدایم طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را برداشتم و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم.

راستی ما ناهار چی میخوریم؟؟


السلام علیک ایها الشهدا و الصدیقین (پایگاه اینترنتی مقتدر مظلوم)

گفت : مادر جان بیا ناهار بخوریم
پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟
گفت : باقالا پلو با ماهی
با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز این ماهی ها را میخوریم
و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند
...
چند سال بعد ... والفجر 8 ... درون اروند گم شد ...
...
مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد ...

دلنوشته های حاج اقا برای تنها عشقش

وقتی به اسمون خیره میشدم توی دل شب همیشه برایم سوال بود  که چرا ستاره ها چشمک میزنند؟؟

نکنه میخاند با ادمهای زمینی دوست بشند؟اخه شنیده بودم هرادمی ستاره ای برا خودش داره

نکنه ستاره ها دارند خاموش میشند؟

یایه جور پیغامه براما زمینی ها؟ نمیدونم .........به نظرشما براچی چشمک میزنند؟

من دیشب به یه نتیجه رسیدم  ستاره ها چشمک میزنند تا به ادمهایی که دعا میکنند وتو دلشون میمونه یواشکی بفهمونند اسمون واسمون نشینها ازدلتون خبر دارند وهمه چیز درست میشه

ستاره ها چشمک میزنند تا بگن اگه توی دل سیاهی هم گیرافتادی اگه نگاهت دقیق باشه نور رامیبینی وراهنما وراه حل مشکلت را حتی توی بدترین شرایط پیدا میکنی

ستاره ها چشمک میزنند تا بفهمونند نور دارند شاید ما متوجه ماه تنها بشویم که گوشه ای ساکت وتنها مونده !!!

ستاره ها میخواهند بگویند همه نور ما خوشگلی ما از ماه است که اگر نباشه ستاره ها هم نیستند وهمه جازشت وتاریک میشود

اری همه جای محرم وطول عمر ستاره های کوچولویی هستند که عاشق ماه هشون هستند وباهمه وجودشون خاموش روشن میشوند میسوزند تا به دیگران بفهمانند ماه تنهاست

بعضی راباچشمکشون جذب میکنند بعضی رابازیبایشون بعضی راباخاموش روشن شدن وحتی بعضی رامجبورند برای جذب انها ستاره ای دنباله دارشوند واز اسمون جداشوند وخود رابه زمین برسانند ونابود شوند

تاانها بفهمند ماه قشنگشون تنها شده است

اری عاشقان ومبلغان ماه عالم مهدی فاطمه امام زمانمان تلاش میکنند تا به مابگویند ماه قشنگمون تنها شده است اورادریابیم

مبلغین ماه..........سربازان اقا .......ستارگان چشم زن روزگارسیاهه اخرالزمان  نگاهمون به شماست خاموش نشوید

بعضی موقه ها دیدن ماههمون اسان بعضی وقتها کامل حسش میکنیم ومیبینیم

بعضی موقعه ها شبیه هلالی باریک وبعضی وقتها حتی باقوی ترین نگاه ها هم نمیشود پیدایش کرد

میدونید چرا؟؟

بچه که بودیم میگفتند به خاطر گردش زمین وماه وخورشید است.....

اما درست نگفتند یاشاید هم میگفتند ما نمیفهمیدیم  که به خاطر مکان ماست که ماهمان رانمیبینیم به خاطر حرکت ماست به سمتی دیگر که ازماهمان دور میشویم واوراناقص میبینیم وحسش نمیکنیم وبه خاطر گردش ما به دور دیگران است که ماهمان راگم میکنیم

معلممان میگفت ماه دور زمین گردش میکند حالا میفهمم یعنی چه ماهمان دور ما میگردد چه بی معرفتیم ما بزارید یه کم هم مادور ماهمان بگردیم

شاید همه چیز درست شود

راز زیاده بین ما واسمون وماهمون ولی دیگه قلم حاج اقا جلوتر نمیره

حرف اخر  یادمون نره یادمون نره یادمون نره که اگه زلال باشیم مثل اب چشمه ماه توی خونه ما هم میاد  دیدید ماه راتوی چشمه ودریاچه خونه میکنه چون زلال وپاکند پاک باشیم ماهمون میاد ازاسمون پیشمون

توجه توجه:

ماهمون خودش گرد خورشید میچرخد از خورشید مهربون که زندگی ماه و زمین و.....همه به اون بسته غافل نشیم که معلممان میگفت نور ماه هم از خورشیده وهمه زندگی زمینیها هم بستگی به نور خورشید داره

خدایا نوز هدایت ومحبتت راازما نگیر وماهمون رابه ما برسان امین یارب العالمین

الهم عجل لولیک الفرج

داستانهایی ازامام سجاد علیه السلام به صورت مجموعه ای

کلیک کنید روی متن روبه رو           داستانهایی ازامام سجاد علیه السلام

لیست وتقویم برنامه های حاج اقا دهه دوم محرم 91

بسم رب الحسین

سلام به دوستای خوبم که حاج اقا راتنها نمیزارند ودعا میکنند

اینم برنامه دهه دوم حاج اقا درمحررم که به علت شروع امتحانات فقط شبها راقبول کردیم ایشالله اقاازمون قبول کنه این خادمی را

هرشب ازساعت5ونیم تا7شب بعدازنماز مغرب وعشا مراسم زیارت عاشورا وسخنرانی وعزاداری توسط حاج اقا به کرم امام حسین علیهه السلام

پنج شنبه ها دوره مهدویت ادامه دارد

جمعه ها هم برنامه همایشی مدارس وحرکت به سمت نماز جمعه ادامه دارد

چهارشنبه مصادف باسوم اقامون مراسم زیارت عاشورا وروضه خوانی منزل پدرجلسه قران

برای حاج اقا دعاکنید که توی امتحانات سربلند بیرون بیاد

امیدوارم یادتون نه چون خیلی به دعاتون احتیاج دارم یازهرا

فراخوان ایت الله وحید

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق (ع)فرمودند:وقتی بر بنی اسرائیل عذاب طولانی شد فقط(40صبح) به در گاه خدا


ضجه زدند وگریه


کردند تا اینکه خدا(170سال)از عذابشان کم کردوموسی وهارون را برای نجاتشان فرستاد اگر


شما نیز مانند انها


40صبح گریه وزاری کنید خدا فرج ما را حاصل میکندوگرنه امر غیبت تا نهایتش ادامه مییابد



فراخوان ایت الله وحید

(40روز زیارت عاشورا -دعای عظم البلاءودعای فرج برای ظهور امام زمان (ع)

از عاشورا تا اربعین)


           


       


((زنان و عذاب جهنم))

((زنان و عذاب جهنم))

آقا سیدالمظلومین امیرالمومنین حضرت على (ع) فرمود:
یکروز من و سیّده زنان عالم حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) بر حبیب خدا حضرت پیغمبر اسلام (ص) وارد شدیم و آن بزرگوار را در حالى دیدیم که شدیدا گریه مى کرد.
به آن حضرت عرض کردم : پدر و مادرم فدایت شوند، یارسول اللّه ، چه شده ؟! چه چیزى شما را به گریه درآورده ؟
آن حضرت فرمود: یاعلى شب معراج وقتیکه به آسمان رفتم ، زنان امتم را در عذاب شدید مشاهده کردم . بخاطر آن شدت عذابها گریان و نالان شده ام .
حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) فرمود: مگر چه دیدید که اینقدر متأ ثر و گریان شده اید؟!
حضرت رحمه للعالمین (ص) فرمود:


1 - زنى را دیدم که بمویش آویزان کرده بودند، در حالیکه مغزش ‍ میجوشید.
2 - زنى را مشاهده کردم که به زبانش آویزانش کرده بودند، و از حمیم جهنم در حلقش مى ریختند.
3 - زنى را دیدم که به دو پستانش آویزانش کرده بودند.
4 - زنى را مشاهده کردم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها را بر او مسلط کرده بودند.
5 - زنى را دیدم که گوشت بدنش را با قیچى مى چیدند و مجبورش ‍ مى کردند که آن را بخورد، و آتش از زیر آن زبانه مى کشید.
6 - زنى را مشاهده کردم که به صورت کر و لال و کور است ، در حالى که در تابوتى از آتش مى باشد و مغز سرش از دماغش خارج مى شود و بدن او به صورت جذام و برص است .
7 - زنى را دیدم که به دو پایش آویزان کرده اند، در حالیکه در تنورى از آتش بود.
8 - زنى را مشاهده کردم که گوشت بدنش را از قسمت جلو و عقب به وسیله مقراضهایى از آتش جدا مى کردند.
9 - زنى را دیدم که صورت و دستهایش آتش گرفته ، در حالى که روده هایش را مى خورد.
10 - زنى را مشاهده کردم که سرش مثل سر خوک ، و بدنش مثل بدن الاغ و به انواع عذابها شکنجه اش مى دادند.
11 - زنى را دیدم که به صورت سگ بود، و آتش از عقبش خارج مى شد و ملائکه با گرز آهنى از آتش ، بر سر و بدنش مى کوبند.

  • بى بى دو عالم فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) فرمودند: اى حبیب من و اى نور چشم من ، اى پدر بزرگوارم به من بفرمائید که این زنان چه عملى داشته اند و به چه جهت به این عذابها گرفتار شده اند و راه و روششان چه بوده که پروردگار متعال آنها را به چنین شکنجه هایى مبتلا نموده ؟!
    حضرت محمد (ص) فرمود:

1 - ((آن زنى را که به موهایش آویزان شده بود، آن زنى بود که موهایش ‍ را از مردان نامحرم نمى پوشانید)).
2 - آن زنى را که به زبانش آویزان کرده بودند، آن زنیست که شوهرش را با زبانش اذیت مى کرد.
3 - آن زنى را که به دو پستانش آویزان بود، آن زنى بود که از همبستر شدن با شوهرش خوددارى مى نمود.
4 - آن زنى را که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها را بر او مسلّط کرده بودند، آن زنى بود که بدون اجازه شوهرش از خانه خارج مى شد.
5 - ((آن زنى را که از گوشت بدنش با قیچى مى چیدند و به او مى خورانیدند، زنى بود که خودش را براى مردان نامحرم زینت مى کرد و بدنش را به آنها نشان مى داد)).
6 - آن زنى را که کر و کور و لال بود، آن زنى بود که از راه زنا بچّه دار مى شد و به گردن شوهرش مى انداخت .
7 - آن زنى را که به پاهایش آویزانش کرده بودند، زنى بود که در حال نجاست وضو مى گرفت یعنى رعایت نجس و پاکى را نمى کرد، و در وقت جنابت و حیض غسل نمى نمود، و در نمازش سستى مى کرد.
8 - ((آن زنى را که از گوشت جلو و عقب بدنش با مقراض از آتش جدا مى کردند، زنى بود که خود را از راه نامشروع به مردان عرضه مى داشت )).
9 - آن زنى که صورت و دستهایش آتش گرفته و روده هایش را مى خورد، آن زنى بود که قوّادى مى کرد، یعنى واسطه حرام بود.
10 - آن زنى که سرش مثل سر خوک و بدنش مثل بدن الاغ بود، آن زنى بود که سخن چینى مى کرد و زیاد دروغگو بود.
11 - آن زنى که به صورت سگ بود آن زنى بود که آوازه خوان (و صدایش را براى نامحرم با ناز و کرشمه و مهیّج رها مى کرد) و حسود بود.

رسم زندگی بهتر وخوشبختی

محرم امسال راچگونه گزراندید؟؟؟

یادش بخیر بچه که بودیم معلممان هرسال اول مهر موضوع انشا می گفت تابستان امسال راچگونه گزراندیدماهم دراوج بچگی مینوشتیم از مسافرتها وخوشیها وبازیو...

اماهیچ وقت ننوشتیم که تصمیم گرفتیم بزرگ شویم یا تابستان بعدی بهتر باشد برای همین معلم سری تکان میدادنمره ای هم میداد خوب هم میداد تشویق هم میکرد اما اخر میگفت افرین بچه خوب وبانگته معنی دار تانیمکت بانگاهش تعقیبمان میکرد خیلی دوست داشتم معنی نگاهش رابفهمم حالا که بزرگ شدم وحاج اقا شدم تازه توی محرم فهمیدم معنی ان نمره خوب ونگاه سرد را

محرم هرسال معلم ما که همان امام زمانمان است این موضوع رابه ما میدهد محرم امسال راچگونه گزراندید وما ازهیئت واشک وخرج وشور وچایی و...مینویسیم !!!ایشان هم نمره خوب میدهد اماسری تکان میدهد نکند بگوید افرین بچه خوب اینها درسهای بچگانه محرم است که به طمع بهشت گریه کنیم وبه اسم نزر سر غذای هیئت دعواکنیم ودردسته عزاداری چشممان به ناموس مردم ونامحرم گره بخورد و........

ادامه مطلب رابخونیم تاببینیم محرممان راچگونه گزراندیم


بياييد براى يك بار هم كه شده، با خودمان صادق باشيم و از اين جمله‏هاى تكرارى و ضبط شده‏اى كه هيچ تأثير و نقشى در زندگىِ ما ندارند، دست برداريم. نگوييم كه از عاشورا، درسِ ايثار و فداكارى گرفتيم. ما هر سال، همين جملات را تكرار مى‏كنيم و نكته جالب اين است كه اين درسها، هيچگاه در كلاسِ زندگىِ ما به كار گرفته نمى‏شوند. متأسفانه ما عادت كرده‏ايم كه در فرهنگِ ظاهر سازى و ريا زندگى كنيم. فقط همچون يك نوارِ ضبط شده، طومارى از درسهاى ايثار و فداكارى را تكرار مى‏كنيم. اما در اينجا، مى‏خواهيم كمى از اين ظاهر سازى و ريا فاصله بگيريم و بدانيم كه واقعا چه درسى از عاشورا مى‏گيريم.

 1. طبقِ معمولِ هر سال، همين كه ماهِ محرم شروع مى‏شود، همه طبقِ يك سنتِ هميشگى، لباسِ سياه مى‏پوشند و شروع مى‏كنند به ذكرِ اتفاقاتى كه منجر به شهادتِ امام حسين و يارانِ ايشان شد. سخنِ ما، مدام درباره نحوه به شهادت رسيدن آنهاست. خوشبختانه يا متأسفانه، جماعتى به نام مداحان نيز هر سال رقابتِ ظاهر سازيشان بالا مى‏گيرد و سعى مى‏كنند كه به شيوه گريه درآورترى، ياران را راهى ميدانِ شهادت بكنند. به اين دليل كه از اين كار، پول بيشترى در مى‏آورند. اما درسى كه از عاشورا مى‏توانيم بگيريم، شمردنِ تعداد تيرهايى كه به بدنِ ياران خورده، نيست. درسى كه ما مى‏توانيم بياموزيم، چيزِ ديگرى است. بهتر است به جاى اينكه اين همه به نحوه به شهادتِ رسيدنِ امام حسين و يارانِ ايشان بپردازيم، كمى هم به نحوه زندگىِ ايشان بپردازيم. بياييد به جاى اينكه درباره نحوه به شهادت رسيدنِ ايشان بگوييم، درباره نحوه زندگىِ ايشان بخوانيم.

 واقعا ما چه چيزى درباره زندگىِ امام حسين و يارانِ ايشان قبل از اين ماه مى‏دانيم؟ تقريبا هيچ چيزى. ما هيچ نكته‏اى درباره نحوه زندگى قمر بنى هاشم نمى‏دانيم. ما هيچ نكته‏اى درباره قاسم بن الحسن نمى‏دانيم. ما هيچ نكته‏اى درباره حر بن يزيد، حبيب بن مظاهر و زهير نمى‏دانيم. ما فقط مثلِ يك نوارِ ضبط شده، مى‏توانيم چند كارى كه در اين ماه انجام داده‏اند را ذكر كنيم. ما مى‏دانيم كه قمر بنى هاشم چگونه به شهادت رسيد، اما نمى‏دانيم كه او چگونه زندگى كرد. ما مى‏دانيم كه اباعبدالله چگونه به شادت رسيد، اما نمى‏دانيم كه او چگونه زندگى كرد، چگونه زيست و چگونه با ديگران رفتار مى‏كرد.

 2. طبقِ معمول هر ماهِ محرم، شروع مى‏كنيم به داد و بيداد راه انداختن و بر سر و سينه زدن. بعد هم با افتخار فكر مى‏كنيم كه اگر هر گناهى انجام داده باشيم و يك قطره اشك بريزيم، بى حساب مى‏شويم و يك قصر پر از حورى، نصيبمان مى‏شود. اصلاً مهم نيست كه كوله بارى از تهمت و غيبت و دروغ و ريا به دنبالِ خودمان راه انداختيم. خوشبختانه مداحى در مجلس وجود دارد كه مى‏تواند سنگ را هم به گريه وا دارد، ما كه جاى خودمان را داريم. بى خيال كه ارثِ خواهر و برادر را بالا كِشيده‏ايم، سَرِ شريكِ بدبخت را هم كلاه گذاشتيم يا برداشته‏ايم، مهم اين است كه قطره‏اى اشك بريز و بعد هم تا آخرِ دنيا به عيش و نوش بپرداز.

 صبر كنيم، بگذار كمى از اين داد و بيداد راه انداختن كم كنيم. بگذار اين بار كمى كمتر بر سر و سينه بزنيم و كمى حتى كمتر گريه كنيم. اميرالمؤمنين فرمود كه خداوند با كسى قوم و خويشى ندارد كه كارى را كه بر عده‏اى حرام كرده، بر عده‏اى ديگر حلال كند و داخل در بهشت نمى‏كند كسى را به واسطه گناهى كه فرشته‏اى را از آن اخراج كرده است.

 بگذار امسال كمى سكوت كنيم. سكوت كنيم تا شايد گوشهايمان براى اولين بار، قادر به شنيدنِ صداى او شود. صدايى كه از پَسِ تاريخى هزار و چهارصد ساله به ما مى‏رسد. بگذار امسال كمتر داد و بيداد به راه بياندازيم و سكوت كنيم، تا صداى خودش به ما برسد. صدايى كه به ما بگويد كه براى آنكه سيره او را زنده نگه داريم، چه بايد بكنيم؟ اما مى‏دانيد، گاهى اوقات ما بدونِ آنكه حتى بدانيم، بيشتر فرياد مى‏زنيم، چون نمى‏خواهيم صداى او به ما برسد. صدايى كه شايد زبان به ملامتِ ما باز كند.

 3.  بينِ خودمان مى‏ماند، چون به خوبى مى‏دانيم. هزار سالِ ديگر هم محرم بيايد و برود، ما همان كسانى هستيم كه بوديم و هيچ فرقى هم به حالِ ما ندارد. يعنى همان مغازه دارى هستيم كه جنسِ كمياب را در انبارِ مى‏گذاريم تا قيمتش بالاتر برود. همان كارمندى هستيم كه مراجعه‏كنندگان را به هفته‏اى آينده حواله مى‏دهيم. همان جوانى هستيم كه در كوچه و خيابان، انواع و اقسامِ مزاحمتها را براى ناموسِ مسلمانان به وجود مى‏آوريم. يعنى هيچ فرقى نمى‏كند. هيچ تغييرى در ما به وجود نمى‏آورد. به اندازه آبِ اقيانوس هم كه گريه بكنيم، همين كه پايمان را از هيئت و مجلس بيرون بگذاريم، سَرِ جاى پاركِ اتوموبيل يا رد شدن از خيابان يا گرفتنِ غذاى بيشتر، بدترين ناسزاها را به هم مى‏گوييم.

 چه مى‏شد اگر مى‏فهميديم كه بايد اين درس را از عاشورا بگيريم كه ديگر انسانِ قبلى نباشيم. البته امكان ندارد كه ما اين را متوجه بشويم، ولى حداقل مى‏توان آرزوىِ محالش را داشت. اينكه اى كاش وقتى كه در اين هيئت و مجلس شركت مى‏كرديم، ديگر آن آدمى نبوديم كه پيش از ورود به هيئت و مجلس بوديم. حداقل هر سال، يكى از كارهاى ناشايستى كه انجام مى‏داديم را ترك مى‏كرديم. ولى مسئله اينجاست ما اعتقاد داريم كه اصلاً كارِ ناشايستى انجام نمى‏دهيم كه حالا بخواهيم آن را ترك كنيم.

 متأسفانه اين عاشورا هم گذشت، و ما همان كسانى هستيم كه بوديم. مجددا سَرِ كارهاى سابق بر مى‏گرديم و فراموش مى‏كنيم كه اباعبدالله چه مى‏خواست. و گاهى اوقات اين فراموشى براى ما چه  نعمت بزرگى است. فراموش مى‏كنيم كه هيچ درسى نگرفتيم و هيچگاه به كلاسِ بالاتر نخواهيم رفت. و شايد فراموشى، تنها درسى است كه در زندگىِ واقعى ما، از عاشورا وجود دارد. تا سالِ ديگر، عاشورا را فراموش مى‏كنيم.


محرم اقتصاد وتحریم ...دشمن  محرم انگار دیگه ایران چیزی گران نیست

 الان ایران سیاه پوش راببین همه گریه میکنند اماشادند
 همه عزادارند اما پیش هم وباهمند
 هیچ کس دیگه نمیگوید گرانیست
 فکر کردی دیدی دیگه گوشت وبرنج دیگه گران نیست
 انگار چایی رایگان است
 اصلاانگار برای اب وبرق وگاز و....دیگه قبضی نمیاد
 همه راحت دور هم چندهزارنفری خرچ میکنیم بالذتراستی جریان چیه
 هیچ کس نمیداند چون ایرانی نیست چون محرمی نیست دوسته محرمیه من برای منم دعا کن یاحسین 

جواب یکی ازدوستان که از ایران ما واقتصاد گله داشت