دوستی باشییطان؟؟؟

افسران - آمریکا: ایرانیان اراذل و اوباش هستند(!)... روحانی: من اوباما را فردی مودب و باهوش یافتم!

ایاتی برای رفعه گرفتاریها

آیاتی برای رفع گرفتاری؛ کلیک کنید!

دعا
آیه جهت فرزند خواستن از خداوند مهربان

این آیه را مرتب بخواند

رَبی لا تَذَرْنِی فَرداً وَ اَنْتَ خیر الْوارِثین

 

آیه به جهت زیادی رزق

به تجربه رسیده آن که در هر روز بخواند آیه مبارکه و من یتق الله تا آخر آیه 3 سوره طلاق را سه مرتبه بعد از نمازهای واجب یا سه مرتبه صلوات در اول آن و سه مرتبه صلوات در آخر آن بخواند موجب وسعت رزق خواهد بود.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.

آیه جهت محفوظ ماندن خانه از دزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: کسی که آیه 10 سوره آل عمران را نوشته و در قفلی که بر در خانه زده‌اند بیاویزد آن خانه از دزد و از غرق و از خرابی و از غیر اینها محفوظ خواهد ماند

آیه‌ای دیگر جهت وسعت رزق

هر روز صبح بعد از نماز، دستها را به طرف آسمان بلند کرده به قصد دعا این آیه را ده مرتبه بخواند.

رَبَّنا اَنْزِل عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عیداً لِاَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَهً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الرّازِقینَ

خواص هفت آیه پر فضیلت علی (علیه السلام) گفت: رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) روزی فرمود: یا علی خواهی تو را چیزی آموزم که اگر خلق هفت آسمان و زمین جمع گردند نتوانند به تو بدی و آسیبی رسانند و هیچ کس بر تو ظفر نیابد. گفتم: بلی. فرمود: هفت آیه در قرآن است آن را این گونه بر خود بخوان و بدم. اول: از پیش رو، دوم: پشت سر، سوم: بالای سر، چهارم: به سوی پایین، پنجم: بر طرف راست، ششم: بر طرف چپ و هفتم بر تمام اعضاء. یا علی! هر کس این هفت آیه را بخواند یا با خود دارد حق سبحانه و تعالی هفتاد هزار بدی را از نامه عمل او دور کند و هفتاد هزار حور نامه عمل او نویسد و هفتادهزار قصر در بهشت برایش بنا کند و هفتاد هزار حور و قصور و غلمان  به او کرامت فرماید و هفتاد هزار حله از حریر و دیبای بهشتی به او بپوشاند چنان که صفت آنها را حق داند و دیگری نداند. یا علی! هر کس این هفت آیه را بخواند و به خود بدمد اگر نزد امراء و حکام رود البته عزیز و مکرم باشد اگر چه بر او خشم گرفته باشند، نرم گرداند. (و آن هفت آیه این است):

وسعت رزق

 

قُل لَنْ یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلنا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَّکَّلِ الْمُؤمِنُونَ. (سوره توبه، آیه51)

بگو هرگز نرسد ما را مگر آنچه را نوشت خدا بر ما، اوست صاحب اختیار ما و بر خدا توکل کنند گروندگان.

وَ اِنْ یَمْسَسْکَ اللهُ بِضُرًّ فَلا کاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلَّ شَیءٍ قَدیرٌ. (سوره انعام، آیه 17)

و اگر برساند تو را خدای سختی پس نیست بازدارنده مر آن را مگر او و اگر برساند به تو نیکویی پس او بر هر چیزی تواناست.

وَ ما مِنْ دابَّهٍ فی الْأرْضِ اِلاّ عَلَی اللهِ ر ‍ ِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلُّ فی کِتابٍ مُبینٍ.(سوره هود، آیه 6)

و نیست هیچ جنبنده‌ای در زمین مگر بر خداست روزی او و می‌داند قرارگاهش و آرامگاهش را به جملگی در کتابی روشن است.

اَنّی تَوَکَّلْتُ عَلَی  اللهِ رَبّی وَ رَبَّکُمْ ما مِنْ دابَّهٍ اِلاّ هُوَ اخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ. (سوره هود، آیه 56)

همانا من توکل کردم بر خدای پروردگارم و پروردگار شما نیست هیچ جنبنده‌ای مگر که اوست گیرنده موی پیشانیش را همانا پروردگار من به راه راست است.

وَ کَاَیَّنْ مِنْ دابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَها اللهُ یَرْزُقُها وَ اِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (سوره عنکبوت، آیه60)

و چه بسیار جنبنده ه برنمی‌دارد روزی خود را، خدا روزی می‌دهد او را و شما را و او شنوای داناست.

شیخ بهائی در کتاب مفتاح الفلاح از کتاب کافی شیخ محمد بن یعقوب کلینی نقل کرده که از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده هر که وقت خوابیدن آیه آخر سوره کهف را بخواند هر ساعتی که بخواهد بیدار شود و نیت داشته باشد بیدار می‌شود

ما یَفْتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ. (سوره فاطر، آیه2)

آنچه گشاده گرداند خدا برای مردمان از رحمت، پس نیست بازگیرنده مر آنرا و ‌آنچه را بازگیرد پس نیست فرستنده مر او را بعد از گرفتن او و اوست غالب درست کردار.

وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ قُلْ اَفَرَاَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ اَرادِنیَ اللهُ بِضُّرً هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضٌرِّهِ اَوْ اَرادَنی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللهُ عَلَیهِ یَتَوَکَلُّ الْمُتَوَکَلُّونَ (سوره زمر، آیه 38)

و اگر بپرسی از ایشان کی آفرید آسمان‌ها و زمین را هر آینه خواهند گفت البته خداست. بگو خبر دهید که آنچه را می‌خوانید از غیر خدا اگر خواست به من خدای ضرری را آیا ایشانند دفع کننده ضررش یا اگر خواست به من رحمت و احسانی آیا ایشانند بازدارندگان رحمتش. بگو که بس است مر خدا بر او توکل می‌کنند توکل کنندگان.

قرآن مجید
چهار آیه جهت نصرت و هیبت پیدا کردن

هر کس همراه داشته باشد این چهار آیه را نصرت یابد و در نزد حاکمان با هیبت باشد.

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ»  

(سوره بقره، آیه 246)

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَیْدِیَكُمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً » .(سوره نساء، آیه 77)

وَ تْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقَّ اِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقَبَّلَ مِنْ اَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لاَقْتُلَنَّکَ قالَ اِنَّما یَتَقَبَلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ. (سوره مائده، آیه27)

این چهار آیه عظیم است و در هر آیه اگر دقت نمایید ده قاف (ق) وجود دارد.

 

آیه برای اینکه دچار فراموشی نشوید

رَبَّنا لا تُواخِذْنا اِنْ نَسینا اَوْ اَخْطأنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا اِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمَّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْلَنا وَ  ارْحَمْنا اَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرین. (آخر سوره بقره)

 

آیه جهت بی خوابی طفل

چنانچه طفلی بی خوابی داشته باشد و به خواب نرود بنویسد این آیه را و زیر بالین طفل گذارد.

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبّی نَسْفاً فَیَذَرْها قاعاً صَفْصَفاً لا تَراعَوَجاً

بعد بگوید: حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ بِاللهُ الْعَلِیَّ الْعظیمِ

حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: هر که را بوده باشد به خدای مهربان حاجتی ضروری و بخواهد که برآورده شود بر بالای بام برآید و دو رکعت نماز بجا آورد و صد مرتبه بگوید: یا جَبْرَئیلُ یا مُحَمَّد اَنْتُما کافِیایَ فَأکْفِیانی وَ اَنْتُها حافِظایَ فَاحْفِظانی وَ اَنْتُما کالِثایَ فَاکْلثانی بر خدا واجب و حق است که کفایت کند مهم او را

آیه جهت بچه‌ای که دیر زبان باز می‌کند

در کتاب عده الداعی ابن فهد حلی برای بچه‌ای که دیر زبان باز می‌کند این آیه را بنویسد و به او آویزد.

ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ اِقْرَأ بِاسْمِ رَبَّکَ الَّذی خَلَقَ خَلَقَ الإنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اِقْرأ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الإنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ اِلاّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً اَنْطَقَکَ اللهُ الَّذی اَنْطَقَ کُلَّ شَیءٍ فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ.

دانشمند انگلیسی و آیه الکرسی
آیه به جهت نجات از سختی‌ها

گویند در شدائد و سختی‌ها و در مهمات عظیمه قرائت (آیه‌الکرسی) دوازده مرتبه نافع است و تخلف ندارد.

آیه جهت محفوظ ماندن خانه از دزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: کسی که آیه 10 سوره آل عمران را نوشته و در قفلی که بر در خانه زده‌اند بیاویزد آن خانه از دزد و از غرق و از خرابی و از غیر اینها محفوظ خواهد ماند.

اَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ مِنَ اللهِ شَیْئاً وَ اُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النّارِ

آیه جهت بیدار شدن از خواب

شیخ بهائی در کتاب مفتاح الفلاح از کتاب کافی شیخ محمد بن یعقوب کلینی نقل کرده که از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده هر که وقت خوابیدن آیه آخر سوره کهف را بخواند هر ساعتی که بخواهد بیدار شود و نیت داشته باشد بیدار می‌شود.

شیخ فرموده که این از اسرار و عجیبه مجربه است که شکی در آنها نیست.

قُلْ إنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوْحی إلَیَّ أنَّما اِلهُکُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبَّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبَّهِ اَحَداً.

در کتاب صحیفه‌الامان آمده است اگر در محنتی گرفتار باشی هفتاد مرتبه بگو: یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَ‌الزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی

آیاتی جهت فروش متاع

هر گاه متاعی فروش نشود این آیات را بر کاغذی نویسد و در آن نهد از غیب مشتری می‌رسد انشاءا...

یا بَنِی اِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی اَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ اَوْفُو بِعَهْدی اُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ اِیّایَ فَارْهَبُونِ وَ امَنُوا بِما اَنْزَلْتُ مُصَدَّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا اَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ اِیّایَ فَاتَّقُونِ (سوره بقره، آیه41-40)

وَ مَنْ اَوْفی بَعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم

و همچنین آیه آخر را هفت بار بر ظرف آبی بخواند بر متاع پاشد و باید متاع نامشروع نباشد.

 

دعا به جهت برآمدن حاجتهای ضروری

حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: هر که را بوده باشد به خدای مهربان حاجتی ضروری و بخواهد که برآورده شود بر بالای بام برآید و دو رکعت نماز بجا آورد و صد مرتبه بگوید:

یا جَبْرَئیلُ یا مُحَمَّد اَنْتُما کافِیایَ فَأکْفِیانی وَ اَنْتُها حافِظایَ فَاحْفِظانی وَ اَنْتُما کالِثایَ فَاکْلثانی

بر خدا واجب و حق است که کفایت کند مهم او را.

 

گر در مشکلی سخت گرفتار شدی

در کتاب صحیفه‌الامان آمده است اگر در محنتی گرفتار باشی هفتاد مرتبه بگو: یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَ‌الزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی (بسیار مجرب است، تجربه شده است)

 

دعای دیگر به جهت رفع گرفتاری

101 مرتبه بخواند ؛ رَبِّ اِنّی مَسَّنِیَ الضُّرِ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمین


واژه های فارسی در قران

بسم الله الرحمن الرحیم 
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین



واژه های پارسی به کار رفته در قرآن کریم 

1.ابریق-اباریق در سوره واقعه18= به معنی کوزه ها و آبریز
2.سراج در سوره نبا13 و احزاب46= از چراغ در فارسی
3.سندس در سوره دخان ۴۴= ابریشم
4.برزخ در سوره الرحمن20 و فرقان25=از واژه ی فرسنگ و پرسنگ فارسی
5.برهاندر سورهنساء174 و یوسف24= از واژه پروهان در فارسی 
6.تنور در سوره هود11=جای پخت نان در خانه یا دکان نانوایی
7.جناحدر سوره نساء24 و احزاب5=از واژه ی گناه در فارسی
8.درهمدر سورهیوسف20=از واژه داریک نام سکه طلایی در ایران باستان
9.دین کهبسیار در قرآن به کار رفته است
10.رزق که بسیار در قرآن است=از واژه روزی به معنای نان وغذای روزانه
11.فردوسدر سوره مومنون11=از واژه پردیس در فارسی در قرآن اشاره به بهشت دارد
12.فیلدر سوره فیل1=از واژه ی پیل در فارسی
13.کنز در سوره فرقان25 و کهف82=از واژه ی گنج در فارسی
14.مائدهدر سوره مائده114=از واژه میده یعنی نان کهنه می باشد به معنای سفره
15.مرجاندر سوره الرحمن22=مروارید های کوچک ودرقرآن برای وصف بهشت است
16.وزیردر سوره طه29 و فرقان35=از واژه ی وییرا به معنی تصمیم گرفتن
17.وردهدر سوره الرحمن37=به معنی گل 
18.سجیلدر سورهفیل4=از واژه های سنگ و گل فارسی به معنی سنگ هایی از گل
19.زوردر سوره فرقان72=از واژه ی زور در فارسی به معنی دروغ و خیال
20.سربالدر سوره ابراهیم50 و نحل16= از واژه ی شلوار در فارسی
21.الاریکه در سوره کهف 31
22.استبرق در سوره کهف 31=نام گیاهی است که از آن پارچه ی دیبا میبافند
23.سرادق در سوره کهف 29=از سراده(سرای تن-سراپرده)
24.کافور در سوره انسان 5=نوعی درخت خوشبو در قرآن به معنای خنکی
25.زبانیه در سوره علق 18=به معنای لهیب 
26.دینار در سوره آل عمران 75=به معنای پول زر
27.سراب در سوره نور39=به معنی شئ بی حقیقت و چیز کاذب 
28.سرمد در سوره قصص72=به معنای دائم و همیشگی
29.زمهریر در سوره انسان13=به معنای شدت سرما
30.جهنم در سوره بقره206= به معنای خانه عذاب 
31.رس در سوره ی قاف12= به معنی چاه
32.کورت در سوره ی تکویر1=از واژه ی کور در قرآن آمده آنگاه خورشید تار شد
33.سجین در سوره ی مطففین7=نام چاهی در جهنم
34.ابد در سوره ی بقره 95= به معنای زوال و پایان
35.مسک در سوره مطففین 26=عربی شده مشک در فارسی و نام نوعی عطر


منبع وبلاگ الغوث

ثواب تلاوت هریک ازسوره هایه قران

ثواب قرائت سوره هاى قرآن

1. سوره حمد: شفاى همه امراض است مگر مرگ ؛ باید گفته شود، که خواندن با ایمان و عمل کردن با علم و یقین به قرآن ، این آثار را دارد.
2. سوره بقرة : هر کس سوره بقره را تلاوت کند، روز قیامت عمامه اى از نور بر سر او مى گذارند.
3. سوره مبارکه آل عمران : هر کس سوره آل عمران را بخواند، روز قیامت پوششى از نور او را زینت مى دهد.
ادامه درادامه مطالب4

ادامه نوشته

غافلان از نظر قران وراه درمان غفلت


ولقد ذراءنا لجهنم كثيرا من الجن والانس لهم قلوب لايفقهون بها ولهم اعين لايبصرون بها ولهم اذان لايسمعون بها اولئك كالاءنعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (131) .
ومحققا بسيارى از جن و انس را براى جهنم واگذارديم ، چه آنكه آنها را دلهائى است بى ادراك معرفت و ديده هايى بى نور بصيرت و گوشهائى ناشنواى حقيقت آنها مانند چهار پايانند بلكه بسى گمراه ترند زيرا قوه ادراك مصلحت و مفسد را داشتند و باز عمل نكردند آنها مردمى هستند كه غافل شدند.
در اين آيه كرميه غافلان را با اين ويژگيها معرفى مى كند:
1 - آنها از اهل جهنم اند

2 - قلبهاى بدون ادراك و معرفت دارند
3 - چشمهاى بدون نور بصيرت دارند
4 - گوشهاى بدون شنوائى حقيقت دارند
5 - بنابراين آنها همانند حيوانات اند؛ بلكه بدترند.
پس متوجه شده ايم كه راه ورود شيطان به دل و خروج ارزشها از آدمى ، همان غفلت از خداست اگر انسان لحظه اى از مراقبت دل غافل شود، شيطان به حصار دل وارد خواهد شد و آدمى را كور و كر و لال و زيانبار خواهد ساخت . لذا ما بايد همواره روان خود را با بندگى خدا عجين سازيم و خود را از فضاى سرشار از غفلت و بى خبرى بيرون آوريم ؛ زيرا كه غفلت مجرائى است براى فراموشى خدا و غلبه شيطان بر انسان چنانكه خداوند متعال فرمودند: استحوذ عليهم الشيطان فاءنسيهم ذكر الله (132) .
مبارزه با غفلت
براى مبارزه با غفلت راههاى زيادى ذكر شده است ولى مادر اينجا بطور مختصر به سه راه آن اشاره خواهيم كرد. و بحث مفصل آن براى جزوات آينده باقى مى ماند ان شاء الله .
1 - مراقبه و مراوده و محاوره

2 - محاسبه نفس
3 - عبرت گرفتن و انديشه در حوادث
راه اول : مراقبه
مراقبه ، يعنى آدمى از خود مراقبت و حراست نمايد؛ يعنى خود را زير نظر بگيرد و قبل از هر چيز خدا را بر خود ناظر بداند.
مراقبه ، يعنى آدمى قبل از عمل ، خود را ارزيابى كند، انگيزه هاى اعمالش را مورد بررسى قرار دهد كه چرا و چگونه و براى چيست ؟ خواجه عبدالله انصارى در معنى و درجات مراقبه چنين مى گويد:

ان المراقبة دوام ملاحظة المقصود(133) همانا مراقبت عبارت است از اينكه مقصود وهدف را دائما در نظر داشته باشيم .

یک سلاح قوی برای جنگ بادشمن قسم خورده


ذكر خدا اسلحه اهل تقوى
ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون (115) .
به تحقيق كه تقوى پيشه گان چون با پندارى شيطانى برخورد كنند، خدا را ياد كنند و دردم به بصيرت آيند.
اين قسمت از بحث پيرامون اثر ذكر خدا در دفع وسوسه هاى شيطانى است .
شيطان با وسوسه هايش به دور حرم دل انسان باتقوى طواف مى كند تا راهى به دل باز كرده و در آنجا خانه كند، و حصن دلش را به تصرف در آورد و از زكر خدا غافل سازد، آنگاه به طرف جهنم سوقش دهد؛ اما انسان با تقوى با ياد خدا خود را متذكر ساخته و چشم دلش را بيدار گذاشته و بدين سبب او را از خود دور مى سازد.
شيطان طائف دور كعبه دل با وسوسه هايش به طواف مشغول است تا اينكه در كعبه باز شود و او داخل گردد، چه اگر داخل شد، ديگر خروجش مشكل است مشكل .
تمام تلاش شيطان اين است كه در دل انسان راه يابد؛ زيرا كه دل مركز فرماندهى است ، اگر سنگر فرماندهى به تصرف شيطان در آمد انسان را مغلوب خود مى كند و از حركت باز مى دارد و او را فرمانبر خود مى سازد.

مستقر گاه روح است اين حصار دشمنان هستند افزون از شمار تابگيرند اين حصار بى نظير عقل را در چاه ظلمانى كنند عقل را دور افكنند از بزم روح هم ببندندش ره افلاك را دور او گيرند پس اهريمنان تابه سوى خود كشند آن شاه را
باز داريدش زدشمن زينهار در كمين بنشسته در دور حصاردددد تا نمايند آن خليفه حق اسير پس در آن اقليم ويرانى كنند پس بر او بندند ابواب فتوح هم ره آمد شد افلاك را سوى خود خوانند او را هرزمان منسخف سازند چهره ماه را116

آرى وقتى كه قلعه دل به شيطان سپرده شود، تقوى بانگ الفرارسر مى دهد، چون اين دل ، افسار شده شيطان است و به دنبال تصرف دل ، اعظاء و جوارح آدمى هم به خدمت و اسارت او در مى آيند.
اگر شيطان در دل انسان راه يافت ، ديگر آن دل نمى تواند رخشنده گوهر سبحانى و مخزن اسرار الهى باشد؛ مگر در قلب پر شيد وريا، نور خدا، باصدق و صفا ديده مى شود؟ مگر دلى را كه پر از حرص و طمع به دنياست ، مى توان باغ رضوان يا عرش رحمان يا مرغ ايمان خواند؟
پس بيائيم : اين دل را نگهبانى كنيم ، تقوى را پاسدارى نمائيم ؛ تا ديو پليد به درون آن راه نيابد، دائم الذكر باشيم ، چنان باشيم كه وقتى شيطان اطراف دل ما حضور مى يابد و ما را به گناه تحريك مى كند، ماهم عهد خود را با خداى يكتا به ياد آوريم ، چنانكه گويا تازه عهد بسته ايم .
دمبدم دل ما را از الست پيغام است
از بلى بلى جانر تازه تازه اسلام است 117

بيائيد در برابر حمله هاى شيطانى سپر ذكر الله را علم كنيم و بدينوسيله نگذاريم آسيبى به دل وارد آيد و دشمن به آن نزديك شود، زيرا كه نزديكى او برابر راست با دورى خدا، اين دل كه منزلگه يار است با اغيار چكار است ؟ چرا بند ارتباط با خدا را رها كنيم و دل را به ناپايداران ببنديم ؟ مگر نه اين است كه اين ارتباط باغير، خفض قلب است .
قال الصادق (عليه السلام ) خفض القلب فى الاشتغال بغير الله (118) .

پست و زبون مى شود قلبى كه به غى از خدا مشغول باشد.

شستن دست ها و فواید آن

نوشته شده در  عجايب پزشكــي قرآن


مجله بریتانیایی British Medical Journal  تحقیقی را منتشر نمود که 51 کاوش و بررسی را در خود جای میداد و درآن تاکید شده است که شستن دست ها روشی فعال در راه مبارزه با ویروس های هایی است که دستگاه تنفس بدن را هدف قرار می دهند.

و تحقیقی دیگر که مجله Cochrane Library آن را منتشر کرد، به این موضوع اشاره دارد که شستن دست ها با آب و صابون روشی ساده و موثر در جلوگیری از انتشار  ویروس ها ی دستگاه تنفس می باشد از ویروس روزمره سرماخوردگی گرفته تا ویروسهای خطرناکی که منجر به شیوع بیماری های واگیر دار می شود.

و اینجاست که دستور الهی را به یاد می آوریم جایی که خداوند در قرآن می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ... ». ترجمه : « اي كساني كه ايمان آورده‏ايد هنگامي كه براي نماز بپاخاستيد صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد»(المائده:6)

فضیلت وصواب خواندن هر کدام ازسوره های قران

1. سوره حمد: شفاى همه امراض است مگر مرگ ؛ بايد گفته شود، كه خواندن با ايمان و عمل كردن با علم و يقين به قرآن ، اين آثار را دارد.(24)

2. سوره بقرة : هر كس سوره بقره را تلاوت كند، روز قيامت عمامه اى از نور بر سر او مى گذارند.(25)
3. سوره مباركه آل عمران : هر كس سوره آل عمران را بخواند، روز قيامت پوششى از نور او را زينت مى دهد.
4. سوره مباركه نساء: هر كس سوره نساء را تلاوت كند، از عذاب قبر مصون و از آفات دنيا نيز در امان است ، تا به بهشت برسد.
5. سوره مباركه مائده : هر كس روزهاى پنج شنبه سوره مائده را قرائت كند، ايمانش ، به ظلم آلوده نمى شود.
6. سوره مباركه انعام : در اين سوره (70) بار نام خدا برده شده و (70) هزار فرشته با آن به زمين آمدند؛ هر كس آن را بخواند، از خوف و ترس در امان است .
7. سوره مباركه اعراف : هر كس سوره اعراف را مخصوصا روزهاى جمعه بخواند از خوف و ترس مصون است و روز قيامت بى حساب وارد بهشت مى شود.
8. سوره مباركه توبه : هر كس سوره توبه را بخواند، پيغمبر صل الله عليه و آله شفيع او باشد و نفاق در او راه نيابد.
9. سوره مباركه انفال : تلاوت سوره انفال در هر ماه ، انسان را از نفاق ، بيمه مى كند و از شيعيان راستين اميرالمؤ منين عليه السلام قرار مى دهد.
10. سوره مباركه يونس : هر كس سوره يونس را بخواند، در صف جهال قرار نمى گيرد و روز قيامت هم از مقربين است .
11. سوره مباركه هود: خواندن سوره هود، خوف و حزن را از دل مى زدايد.
12. سوره مباركه يوسف : هر كس هر روز و هر شب سوره يوسف را بخواند، روز قيامت ، با جمال يوسف محشور و از برگزيدگان بندگان محسوب مى گردد.
13. سوره مباركه رعد: هر كس سوره رعد را قرائت كند، به ساعقه و سوختن مبتلا نمى گردد و روز
روز قيامت ، بدون حساب وارد بهشت مى شود.

(برو ادامه ی مطلب)

برگرفته از وبلاگ زیبایhttp://hamechizi11.blogfa.com/حتما از وب قشنگش دیدن کنید

به پاس از این پست باارزششون وبانظراتتون کمکشون کنید

یازهرا


ادامه نوشته

اسلام دین علمی وخوشگلی است3

خیانت در جهان پرندگان



پرندگان در اغلب رفتارهای خویش شبهت فراوانی به بشر دارند و دانشمندان تاکید دارند که پرندگان اقوام و امت هایی همچون ما می باشند

و این چیزی است که قرآن 14 قرن پیش به آن اشاره داشته است...

ادامه نوشته

اسلام دین علمی وخوشگلی است2


آسمان را نگه داشته تا بر زمین نیفتد

سنگ هایی که از آسمان به زمین می آیند می توانند زمین را به جهنمی تبدیل کنند، اگر دستانی رحیم آسمان را نگه نمی داشتند ...


اسلام دین علمی وخوشگلی است

بچه های مدارس بااین عنوان اشناهستند تکه کلام من توی کلاسهابود           اسلام دین علمی وخوشگلی است

جهنم

 

 

1. خصوصيات جهنم

1 ـجهنم مكانى است كه هفت طبقه يا هفت در دارد:

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ لَها سَبْعَةُ أَبْواب[حجر/44-43].

2 ـجهنم سر و صدا و خشم و خروش دارد:

إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيظاً وَ زَفيراً[فرقان/12].

3 ـجهنم براى جهنّميان آورده مىشود:

وَ جيءَ يوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ[فجر/23].

4 ـجهنم داراى نگهبان است:

وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يأْتِكمْ رُسُلٌ مِنْكمْ يتْلُونَ عَلَيكمْ آياتِ رَبِّكمْ[زمر/71].

5 ـنگهبانان جهنّم نوزده نفر هستند:

عَلَيها تِسْعَةَ عَشَرَ وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكةً[مدثر/31 -30].

6 ـآتش دوزخ فوران دارد:

إِذا أُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِي تَفُورُ[ملك/7].

7 ـآتش دوزخ از شدت غضب نزديك است پاره پاره شود:

تَكادُ تَمَيزُ مِنَ الْغَيظِ[ملك/8].

8 ـآتش دوزخ هرگز خاموش نمىگردد:

كلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً[اسراء/97].

9 ـآتش دوزخ شعله مىكند:

كلاّ إِنَّها لَظى[معارج/15].

10 ـآتش دوزخ باطن را هم چون ظاهر مىسوزاند:

الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ[همزه/7].

11 ـدر دوزخ مرگ نيست:

لا يقْضى عَلَيهِمْ فَيمُوتُوا[فاطر/36].

وَ يأْتيهِ الْمَوْتُ مِنْ كلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيتٍ[ابراهيم/17].

12 ـعذاب جهنم بسيار پرمايه و غليظ است:

وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَليظٌ[ابراهيم/17].

13 ـسايههاى جهنم نه خنك است نه مفيد:

وَ ظِلٍّ مِنْ يحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا كريمٍ[واقعه/44 -43].

2. اهل جهنم

14 ـجهنم احاطه و تسلط بر كافران دارد:

إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ[توبه/49].

15 ـهر چه در جهنم مىريزند پر يا سير نمىشود:

يوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ[ق/30].

16 ـدوزخيان در غل و زنجير هستند:

وَ تَرَى الْمُجْرِمينَ يوْمَئِذٍ مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ[ابراهيم/49].

17 ـاز سوز آتش دوزخيان چهرهاى عبوس و درهم كشيده دارند:

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُونَ[مومنون/104].

18 ـلباس دوزخيان هم از آتش است:

لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نار[حج/19].

19 ـغذاى دوزخيان چيزى نظير خار خشك است كه نه آنان را سير مىكند نه فربه:

 

لَيسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاّ مِنْ ضَريعٍ لا يسْمِنُ وَ لا يغْني مِنْ جُوعٍ[غاشيه/7 -6].

20 ـغذاى دوزخيان همچون فلز گداخته در شكمها مىجوشد:

إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثيمِ كالْمُهْلِ يغْلي فِي الْبُطُونِ كغَلْي الْحَميم[دخان/46-43].

 

بهشت

1.بهشت

 

منزّه بودن اهل آن:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُومِنُونَ الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[مومنون/3 -1].

:

فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيةٍ في جَنَّةٍ عالِيةٍ[حاقه/22 -21].

وَ مَنْ يأْتِهِ مُومِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِك لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى[طه/75].

علو و برترى اهل آن:

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كنْتُمْ مُومِنينَ[آل عمران/139].

2. خوردني هاي بهشتي

1 ـاز همه نوع ميوه آماده است:

وَ لَهُمْ فيها مِنْ كلِّ الثَّمَراتِ[محمد/15].

2 ـاز انوع ميوه‏هايى كه ميل دارند انتخاب مى‏كنند:

وَ فَواكهَ مِمّا يشْتَهُونَ[مرسلات/42].

وَ فاكهَةٍ مِمّا يتَخَيرُونَ[واقعه/20].

3 ـدستيابى به ميوه‏ها بسيار آسان است:

وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً[دهر/14].

قُطُوفُها دانِيةٌ[حاقه/23].

4 ـاز هر نوع ميوه‏اى دو نوع مختلف وجود دارد:

فيهِما مِنْ كلِّ فاكهَةٍ زَوْجانِ[الرحمن/52].

5 ـخوردنى‏هاى بهشت دائمى است:

أُكلُها دائِمٌ[رعد/35].

لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ[واقعه/33].

6 ـاز انواع ميوه‏ها و گوشت‏هايى كه تمايل داشته باشند وجود دارد:

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمّا يشْتَهُونَ[طور/22].

7 ـاز گوشت لذيذ پرنده‏ها از هر نوع بخواهند موجود است:

وَ لَحْمِ طَيرٍ مِمّا يشْتَهُونَ[واقعه/21].

3. آشاميدني هاي بهشتي

8 ـآب نهرهاى بهشتى هرگز تغيير پيدا نمى‏كند:

أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيرِ آسِنٍ[محمد/15].

9 ـنهرهايى از شير كه هرگز مزه آن عوض نمى‏شود:

وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يتَغَيرْ طَعْمُهُ[محمد/15].

10 ـنهرهايى از شراب كه بهره‏مندان از آن لذّت مى‏برند:

وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ[محمد/15].

4. مقايسه شراب هاي بهشتي ودنيوي

الف)شراب دنيا انسان را مست مى‏كند و باعث دردسر و گيجى مى‏شود، امّا شراب بهشتى چنين نيست:

لا يصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا ينْزِفُونَ[واقعه/19].

بهشت و جهنم، صفحه 2

ب)شراب دنيا نجس و پليد است:

يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُون[مائده/90].

امّا شراب بهشتى پاك و پاكيزه است:

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً[دهر/21].

ج)شراب دنيا ياوه‏گويى مى‏آورد، ولى شراب بهشتي چنين نيست:

لا يسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا كذّاباً[نبأ/35].

لا يسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً[واقعه/25].

5. خصوصيات ديگر بهشت

11 ـهواى بهشت بسيار مطبوع است، يعنى آفتاب سوزان و سرما را در آنجا نمى‏بينند:

لا يرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً[دهر/13].

12 ـقصرهاى بهشتى پاكيزه است:

وَ مَساكنَ طَيبَةً في جَنّاتِ عَدْنٍ[توبه/72].

13 ـظرف‏هاى زيباى بهشتى:

يطافُ عَلَيهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكوابٍ[زخرف/71].

14 ـلباس‏هاى سبز رنگ بهشتى از حرير نازك و ضخيم:

وَ يلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ[كهف/31].

15 ـزينت‏هاى بهشتيان از دستبندهاى طلائى است:

يحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَب[كهف/31].

16 ـتخت‏هاى بلند بهشتى:

فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ[غاشيه/13].

17 ـبالش‏ها و متكاهاى بهشتى:

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ[غاشيه/15].

18 ـفرش‏هاى بسيار عالى و زيباى بهشتى:

وَ زَرابِي مَبْثُوثَةٌ[غاشيه/16].

19 ـهمسران پاك و پاكيزه بهشتى:

وَ حُورٌ عينٌ كأَمْثالِ اللُّولُو الْمَكنُونِ[واقعه/23 -22].

20 ـمأموران پذيرائى بهشتي:

وَ يطُوفُ عَلَيهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُولُو مَنْثُوراً[دهر/19].

21 ـنعمت‏هاى بهشتى در تصوّر نمى‏گنجد:

وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْينُ[زخرف/71].

6. خصوصيات اهل بهشت

طيب بودن اهل آن:

إِلَيهِ يصْعَدُ الْكلِمُ الطَّيبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يرْفَعُهُ[فاطر/10].

منزّه بودن اهل آن:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُومِنُونَ الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[مومنون/3 -1].

علوّ و برترى بهشت و اهل آن:

فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيةٍ في جَنَّةٍ عالِيةٍ[حاقه/22 -21].

وَ مَنْ يأْتِهِ مُومِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِك لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى[طه/75].

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كنْتُمْ مُومِنينَ[آل عمران/139].

 

اعجازعددی قران

عجاز عددي قرآن                         

اعجاز عددي قرآن

عبد العزيز سليمي

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً [الإسراء : 88]

 ( اي پيامبر بگو كه اگر جني ها و انسان ها براي فراهم آوردن كتابي همچون قرآن دست به يكي كنند نمي توانند همانند آن را بياورند هر چند برخي با برخي ديگر همكاري نمايند.)

از نظر دانشمندان و خردورزان در مورد معجزه بودن قرآن از اين جهت كه كلام خداوند  دانا و بي همتاست ترديدي وجود ندارد. خداوندي كه عالم به ماكان و مايكون است و هيچگونه حد و مرزي براي علم او وجود ندارد.

اما براي تقويت باور ايمان آوردگان و تذكر به غفلت زدگان و اتمام حجت بر منكران و راهنمايي حقيقت طلبان قطره هاي اندكي از اقيانوس اعجاز كلام خداوند  را ياداوري مي نماييم. با ياد آوري اين موضوع كه قرآن برنامه اي ابدي براي اصلاح انديشه ،گفتار ،كردار و تمامي امور متعلق به خانواده و جامعه است  به عبارت ديگر قرآن شامل : بينش ، منش ، روش ، نيايش و خيزش است.  

 

 البته آگاهي از تمامي مساييل مربوط به "ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ، عام و خاص ،مطلق و مقيد و اعجاز " آن در تمامي ابعاد و حتي حفظ و فهم و برداشت صحيح از آن به شرطي مفيد و كارساز خواهد بود كه به عنوان راهنماي ايمان و انديشه و رفتار و تنظيم روابط خانوادگي ، اجتماعي ، سياسي و فرهنگي وغيره مورد توجه قرار بگيرد و تعاليم تعاليبخش آن  به اجرا نهاده شود. 

قرآن از نظر عددي ، فصاحت و بلاغت ، علوم طبيعي ، انسان شناسي و  معجزه است و لازمه ايمان به معجزه بودنش ايمان به حقانيت و عمل به رهنمود ها و بكار بستن قوانين آن است.

 الف : اعجاز عددي و رياضي.                               

با توجه به اينكه آيات قرآن در طول بيست و سه سال نازل شده و پيامبر بزرگوار اسلام امّي بوده و خواندن و نوشتن نمي دانسته اعجاز عددي و هماهنگي ميان اين مصطلحات به غير از حقانيت تعاليم نوراني قرآن چه معنا ي ديگري مي تواند داشته باشد.؟

رديف

كلمه و واژه

تعداد

كلمه و واژه

تعداد

توضيح

1

حياة(زندگي)

145

موت (مرگ)

145

 

2

عمل صالح(كار نيك)

167

سيئات(كاربد)

167

 

3

دنيا

115

آخرت

115

 

4

ملايک

88

شيطان

88

 

5

محبت

83

اطاعت

83

 

6

شدت(سختی)

102

صبر

102

 

7

جهر( أشکار)

16

علانيه (آشكار)

16

 

8

ابليس

11

استعاذه

11

 

9

جهنم و مشتقات

77

جنت و مشتقات

77

 

10

مجازات

117

مغفرت

234

سه برابر

11

نور و مشتقات

24

ظلمت ومشتقات

24

 

12

قل(بگو)

332

قالوا (گفتند)

332

 

13

شهر (ماه)

12

 

 

به اين موضوع كه سال 12 ماه است اشاره دارد.

14

يوم(روز)

365

 

 

به تعداد روزهاي سال اشاره دارد.

  

شگفتیهای قران

 



آنچه پیش رو دارید، سلسله نکاتی است که با آیات الهی عجین گشته، هر کدام به صورت موجز به موضوعات مورد نیاز شما می پردازد .

هر مطلب شامل چند نکته جالب، کاربردی و مهم است که در هر شماره از نشریه به برخی از این نکات زیبا پرداخته می شود و در شماره بعد پی گیری می گردد . این نکته ها - در حد ممکن - کوتاه و کاربردی است ; زیرا با توجه به هجوم اطلاعات تفصیلی پیرامون شما، گلگشت تنها قصد آن دارد تا در جمع بندی و استفاده از آن چه می دانید، به شما یاری رساند .

در این گلگلشت، پنجاه تکه نور از این دریای نورانی را برای شما فراهم کرده ایم . امید که مقبول افتد .

3 نکته درباره قرآن

1 . این نکته راشنیده اید که «هر کس در دوران جوانی قرآن را قرائت کند در حالی که به آن ایمان دارد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود» . فکر آن که قرآن در رگ های انسان بگردد و در سینه او بطپد، آدمی را به وجد می آورد . جالب آن جاست که این خصوصیت، فقط در مورد جوانان آمده است و این فرمایشی از امام صادق (ع) است .

2 . این نکته را هم بشنوید که قرآن به دو صورت نازل شده است; یک بار در بیست و سوم ماه مبارک رمضان، از لوح محفوظ خداوند به سوی کعبه انزال یافت و یک بار دیگر به صورت تدریجی و طی بیست و سه سال، از خداوند به جبرئیل و از جبرئیل به پیامبر اکرم (ص) تنزیل پیدا کرد . نکته جالب آن که چون کلمه انزال برای فرود آمدن دفعی و کلمه تنزیل برای نزول تدریجی استفاده می شود، در سوره قدر، مصدر انزال مشاهده می شود .

3 . آیا می دانید امید بخش ترین آیه قرآن کدام است؟ این مطلب را امام علی (ع) به نقل از رسول خدا (ص) بیان فرماید: «امید بخش ترین آیه قرآن، آیه 114 سوره هود است » . اگر به امید نیاز دارید، به سراغ قرآن بروید و این آیه را با اشتیاق جست و جو کنید .

12 نکته درباره قصه های قرآنی

1 . بنا به تحقیق، 208 قطعه داستانی در قرآنی مجید آمده است که برخی ادامه برخی دیگر می باشند و بعضی از آنها نیز کامل و مستقل می باشند .

2 . 63 سوره از 114 سوره قرآن کریم، حاوی قصه و حکایتی است و این یعنی آن که بیش از نیمی از سوره های قرآن، با هنر قصه پردازی به انتقال پیام خود پرداخته اند .

3 . بیشترین قصه های قرآنی ابتدا در سوره اعراف و پس از آن بقره می باشند و سوره آل عمران در رتبه سوم قرار دارد .

4 . بیشترین داستان های قرآنی درباره حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل و فرعونیان است . پس از آن، بالاترین آمار متعلق به داستان های حضرت ابراهیم (ع) و داستان های حضرت عیسی (ع) و مادرش حضرت مریم (ع) است .

5 . هیچ یک از داستان های قرآنی براساس خیال پردازی یا شخصیت های فرضی نیست و همه قصه های قرآن واقعیت داشته اند و در واقع، روایتی الهی از یک رویداد حقیقی می باشند .

6 . گروهی از داستان های قرآن با استفهام تقدیری آغاز می شوند . این نوع استفهام، یکی از صنایع ادبی در فن داستان نویسی است که مخاطب را تشویق می کند تا قصه را پی گیری نماید; (طه/9 و ص/20) . در این روش معمولا داستان با این مقدمه آغاز می شود: «آیا این خبر را شنیده اید که ...» .

7 . گروهی از داستان های قرآنی با روش نوین (چکیده نویسی) آغاز می شود; یعنی قبل از شروع متن اصلی داستان، در جملات کوتاهی چکیده و هدف اصلی داستان می آید و سپس از ایجاد آمادگی ذهنی، به اصل مطلب پرداخته می شود . به عنوان نمونه، به آیات 10 تا 20 سوره اعراف - داستان آفرینش - مراجعه نمایید .

8 . گاهی از همین روش به صورت معکوس استفاده شده است ; یعنی ابتدا داستان اصلی آورده شده، سپس به بیان خلاصه و چکیده آن پرداخته شده است تا در جمع بندی به خواننده کمک نماید; (آل عمران/59) .

9 . شیوه قرآن در بیان قصه های عاشقانه بسیار لطیف و عبرت انگیز است . در قرآن کریم سعی شده است تا با مسائل عشقی به صورت سمبلیک و اشاره وار برخورد شود و از ارائه جزئیات یا به زبان آوردن صریح و زننده، خودداری شود . با خواندن داستان یوسف و زلیخا، این نکته را در خواهید یافت .

10 . یک نکته جالب در داستان های قرآنی، شکسته شدن حصار زمان است . گاهی حتی یک داستان در دل داستان دیگر آورده می شود; در حالی که در زمان های مختلف رخ داده اند . این خصوصیت قرآن، باعث می شود تا انسان با دقت و موشکافی، سعی در چیدن صحیح قطعات مختلف این داستان ها نماید و تمرکز بیشتری پیداکند .

11 . نکته زیبای دیگر آن که در قصه های قرآنی، جایگاه خاص زنان و نقش تعیین کننده و محوری آنان در اغلب داستان های قرآنی است; (تحریم 10 و 11) . زنان در داستان های قرآنی، به وضوح معرفی می شوند و شخصیتی مستقل دارند .

12 . قرآن در جاهایی که می خواهد الگویی عمومی ارائه کند و یا اندرزی فراگیر در داستان های خود مطرح کند، از کلمات عامی مانند مردی از خاندان فرعون (مؤمن/28) یا زن لوط و زن نوح (تحریم/10) استفاده می کند .

8 نکته تربیتی در قرآن

1 . اگر قصد راهنمایی و تربیت کسی را دارید، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت بهره گیرید; حتی اگر مخاطب شما فرعون سرکش یا سران لجوج کفار جاهلی باشند; (طه/44 و شعرا/215) .

2 . الف) گفتار رفتار آدمی در هر زمان و مکان، در حافظه الهی محفوظ است ; مراقب باشید; (لقمان/16 و کهف/30) .

ب) نسبت به انسان های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آنها را از کارهای بد بازدار و به کارهای خوب تشویق کن . این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند; (لقمان/17) .

ج) در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متبکران راه بروی ; مبادا تندرو و کندرو شوی ; میانه روی، بهترین روش است ; مراقب باش صدایت را بر سر کسی بلند نکنی و خلاصه در یک کلام، آدم باش ; (لقمان/18و19) .

3 . قرآن کریم به شدت با پیروی از جمع (خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو) و حرکت به دنبال اکثریت، مخالف است . قرآن می گوید: اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند، پیروی کنی، بدون شک از راه خدا دور می شوی ; همیشه با چشمان باز تصمیم بگیر; (انعام/116 و اسراء/36) .

4 . همیشه بزرگ ترها، بهترین حرف را نمی زنند و همیشه حرف گوش کنی و اطاعت از بزرگان، انسان را به سعادت نمی رساند . این پیام تربیتی قرآن است که حتی در اطاعت از بزرگان هم گوش و چشمت را باز کن که فردا فقط و فقط خودت پاسخ گوی اعمالت خواهی بود; نه بزرگ ترهایت; (احزاب/67) .

5 . علم بهتر است یا ثروت؟ جواب آن را در آیه 247 بقره پیدا خواهید کرد .

6 . امانت داری یکی از ارزشمندترین ارزش های قرآنی است . حضرت موسی (ع) را به خاطر امانتداری و قدرتش، در خانه حضرت شعیب پناه دادند; (قصص/26) و حضرت یوسف را به خاطر امانتداری وعلمش، بر خزانه مصر نشاندند; (یوسف/55) و حتی رسول خدا (ص) که از سوی خداوند برگزیده شد، مشهور به امانتداری و به محمد امین معروف بود .

7 . اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود . مهربانی، دلسوزی و رقت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند; (آل عمران/159) .

8 . آیا دوست دارید که دشمن خود را به یک دوست تبدیل کنید؟ به هر بدی که در حق شما کرد، با خوبی پاسخ گویید . این را قرآن تجویز می کند; آیه 34 سوره فصلت را بخوانید!

10 نکته در خصوص سلامتی در قرآن

1 . بخورید و بیاشامید ; اما به اندازه کافی و لازم ; زیرا پرخوری و زیاده روی، سلامت شما را به خطر می اندازد; (اعراف/31) .

2 . همه دردها و ناراحتی های خود را می توانید با قرآن ریشه کن سازید; قرآن بخوانید و به آن عمل کنید و با روح قرآن مرتبط و همنوا گردید تا همه سیستم های روح و جسم شما در تعادل مطلوب خود قرار گیرند; (یونس/57 و اسراء/82) .

3 . در فرهنگ قرآنی، این خداوند است که بیماری ها را شفا می دهد و دیگران، وسیله و واسطه اند ; (شعرا/80) .

4 . اصل اول در سلامتی و صحت غذاها به فرموده قرآن، آن است که حلال و پاکیزه باشند .

این گونه غذا، می تواند مقدمات سلامتی را در بدن انسان فراهم نماید; اما این که یک ماده خوراکی واحد با ترکیبات غذایی ثابت و مشخص، در اثر حلال یا حرام بودن، دارای آثار متفاوتی بر سلامت انسان گردد، بحث علمی بسیار عمیقی می طلبد; (نحل/114 و بقره 168) . حلال یعنی چیزی که ممنوعیت شرعی ندارد و طیب یعنی چیزی که موافق طبع سالم انسانی باشد .

5 . بهترین نحوه تغذیه برای سلامت انسان که مورد سفارش قرآن کریم است، خوردن صبحانه و شام است ; یعنی غذای روزانه در دو وعده اصلی در اول روز و آخر روز صرف گردد . این شیوه غذا خوردن بهشتیان است که در سوره مریم، آیه 62 آمده است .

6 . به فرمان قرآن، مؤمنان شایسته ترین افراد در استفاده از نعمت های الهی - مانند غذاهای پاکیزه - می باشند . خداوند می فرماید: چه کسی این غذاهای پاکیزه را بر شما حرام کرده است؟ این ها زیبایی های زندگی دنیاست که خداوند برای بهترین بندگانش خلق نموده است . پس از نعمت های خداوند استفاده کنید; (اعراف/32 و مائده/87 و 88) . به قول امام علی (ع)، خداوند همان قدر از حرام شمردن آن چه حلال نموده است، ناراحت می شود که حرام او را نادیده بگیرید و مانند یک امر حلال انجام دهید .

7 . جالب است بدانید که خداوند مستقیما در قرآن به خوردن گوشت و ماهی و میوه اشاره می کند و آنها را از نعمت های زندگی بخش الهی برمی شمارد و از ما می خواهد که از آنها بخوریم که به ترتیب در سوره مائده آیه 1 و 96، سوره نحل، آیه 14 و سوره مؤمنون آیه 19 آمده است .

8 . مسئله خوراک در قرآن، آن قدر مهم است که در یک آیه مستقیما فرمان داده شده است که انسان با دقت و تامل در غذایی که می خورد، بنگرد; (عبس/24) ; یعنی این که یک انسان قرآنی، باید در نحوه تغذیه خود، نهایت دقت را داشته باشد .

9 . خداوند در قرآن کریم خواب را یکی از عوامل سلامت و آرامش روح انسان برمی شمارد و آن را نعمتی قابل ستایش و آیه ای از آیات اعجازآمیز الهی معرفی می کند; (روم/23 و فرقان/47) .

10 . آیا می دانید در فرهنگ قرآنی، سخت ترین و ناگوارترین بیماری ها چیست؟ قرآن مستقیما به این بیماری اشاره نموده، آن را نام می برد . این بیماری، مرض قلب یا بیماری دل نام دارد; چون وقتی روح و دل فردی به این بیماری گرفتار شد، از شنیدن و دیدن و درک حقایق عاجز می شود و این بدترین وضعی است که یک انسان پیدا می کند; (اعراف/179 و توبه/125) .

11 نکته روانشناسی در قرآن

1 . از دیدگاه قرآن، سه نوع شخصیت اساسی وجود دارد; مؤمن، کافر و منافق ; (آیات 2 تا 20 سوره بقره) .

2 . شخصیت های مؤمن، خود دارای سه درجه شخصیتی می باشند ; آنان که به خود ظلم می کنند، آنان که میانه رو هستند و آنان که پیشتازانند; (فاطر/32) .

3 . مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشه اش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است .

4 . خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشه ای در ظاهر و باطن است; به همین دلیل، مبتلا به شک و تردید و عدم قدرت تصمیم گیری و ناتوانی در قضاوت می شود; (بقره/8 تا 20 و منافقون) .

5 . در قرآن کریم، در آیات فراوانی از اندوه، علل ایجاد کننده آن و راه های برطرف ساختن آن سخن رفته است . گاهی اندوه فراق را با دیدار و گاهی اندوه فقر را با بشارت و گاهی اندوه رسول خدا (ص) را به دلداری حضرت حق، درمان نموده است .

6 . در دیدگاه قرآن، ترس دو نوع است ; ترس پسندیده و ترس ناپسند ; ترس پسندیده، همان ترس از خداوند و عدالت اوست که منجر به اصلاح رفتار می شود; (انفال/2) و ترس ناپسند، اضطرابی شدید با علت مشخصی است که تسلط بر نفس را از بین می برد و باید با آن مبارزه شود; (احزاب/10 و 11) .

7 . از نظر قرآن دو نوع خشم وجود دارد; خشم مفید و متعادل و خشم مخرب و نابهنجار ; خشم متعادل، راهی برای رسیدن به هدف در مواقع لزوم است و خشم مخرب را باید درمان کرد . قرآن کریم با توصیه به صبر و پاسخ گویی با عمل نیک و با وعده بهشت و پاداش اخروی، به وسیله سفارش به بخشش و عفو، یادآوری قدرت و خشم خداوند و ... به درمان بیماری سلامتی سوز خشم و عصبانیت پرداخته است .

که به ترتیب در سوره شوری، آیه 43، فصلت، آیه 34، آل عمران ، آیات 133 و 143، شوری، آیات 36 و 37 و نور، آیه 22 بیان شده است .

8 . در قرآن به سه نوع از مکانیسم های دفاعی - روانی اشاره شده است که عبارتند از: فرافکنی (منافقون/4)، دلیل تراشی (بقره/11 و 12) و واکنش سازی (بقره/204 و 205 و منافقون/4) .

9 . در فرهنگ قرآن یکی از راه های مؤثر و اساسی روان درمانی، استفاده از مواعظ و اندرزهای قرآنی است; (یونس/57) .

10 . در روش روان درمانی قرآنی، ایمان، تولید امنیت درونی و آرامش می نماید; (انعام/82 و رعد/28) .

11 . یاد خدا، آرام بخش دلهاست ; (رعد/28) .

10 نکته از دانشمندان درباره قرآن

1 . گوته، شاعر و نویسنده معروف آلمانی می گوید: سالیان دراز کشیشان از خدا بی خبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند; اما هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احکام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبی در ما ایجاد نمود . به زودی این کتاب توصیف ناپذیر، محور افکار مردم جهان می گردد!

2 . آلبرت انیشتاین که نیازی به معرفی ندارد، می گوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه نیست; مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه صحیح، راهی که بزرگ ترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت می کند .

3 . ویل دورانت، دانشمند امریکایی شرق شناس، می گوید: در قرآن، قانون و اخلاق یکی است . رفتار دینی در قرآن، شامل رفتار دنیوی هم می شود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحی آمده است . قرآن در جان های ساده عقایدی آسان و دور از ابهام پدید می آورد که از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است .

4 . پروفسور آرتور آربری که یکی از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگلیسی است، می گوید: زمانی که به پایان ترجمه قرآن نزدیک می شدم، سخت در پریشانی به سر می بردم; اما قرآن آنچنان آرامش خاطری به من می بخشید که برای همیشه به خاطر خواهم داشت . من در حالی که مسلمان نیستم، قرآن را خواندم تا آن را درک کنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگ های نافذ و مرتعش کننده اش شوم و تحت تاثیر آهنگش قرار گیرم و به کیفیتی که مسلمانان واقعی و نخستین داشتند، نزدیک گردم تا آن را بفهمم .

5 . لئوتولستوی، نویسنده معروف روسی می گوید: هر کس که بخواهد سادگی و بی پیرایگی اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد . در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقی و احکام آسان و ساده برای عموم بیان شده است . آیات قرآن به خوبی بر مقام عالی اسلام و پاکی روح آورنده اش گواهی می دهد .

6 . دکتر هانری کربن، اسلام شناس معروف فرانسوی، سخن جالبی درباره قرآن دارد . وی می گوید: اگر قرآن خرافی بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرات نمی کرد که بشر را به علم و تعقل و تفکر دعوت کند . هیچ اندیشه ای به اندازه قرآن محمد (ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا که نزدیک به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فکر سخن رفته است .

7 . ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوی می گوید: در کتابخانه من هزاران جلد کتاب سیاسی ، اجتماعی، ادبی و ... وجود دارد که هر کدام را بیش از یک بار نخوانده ام; اما یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هر وقت خسته می شوم و می خواهم درهایی از معانی و کمال به رویم باز شود، آن را مطالعه می کنم . این کتاب، قرآن - کتاب آسمانی مسلمانان - است .

8 . ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه می گوید: امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامی یکنواخت، فقط براساس اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد و می تواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم . قرآن به تنهایی عهده دار سعادت بشر است .

9 . مهاتما گاندی، رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت: از راه آموختن علم قرآنی، هر کس به اسرار وحی و حکمت های دین، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگی دیگری پی می برد . در قرآن هیچ اجباری برای تغییر دین و مذهب انسان ها دیده نمی شود . قرآن به راحتی می گوید: هیچ زور و اکراهی در دین وجود ندارد .

10 . ژان ژاک روسو، متفکر و روان شناس مشهور فرانسوی، برداشت منحصر به فردی از قرآن دارد; او می گوید: بعضی از مردم بعد از آن که مقدار کمی عربی یاد گرفتند، قرآن را خوانده، اما درست درک نمی کنند . اگر می شنیدند که محمد (ص) با آن کلام فصیح و آهنگ رسای عربی آن را می خواند، هر آینه به سجده می افتادند و ندا می کردند: ای محمد عظیم! دست ما را بگیر و به محل شرف و افتخار برسان . ما به خاطر یاری تو حاضریم که جان خویش را فدا سازیم! !

منابع:

1 . مدخل، سید عباس قائم مقامی .

2 . مبین، مجله قرآن پژوهی، شماره 5 .

3 . قرآن و روانشناسی، عثمان نجاتی .

4 . سیمای خانواده در قرآن، زهرا برقعی .

5 . شیوه جذب جوانان از دیدگاه قرآن، غلامرضا متقی .

6 . قرآن از دیدگاه 114 دانشمند، محمد مهدی علیقلی .

7 . دانستنیهای قرآن، مصطفی اسرار .

8 . قرآن و علوم پزشکی، حسن رضارضایی .

مطالب علمی قران درموردطبیعت

درخـتـان - گـيـاهـان - مـیـوه هـا

«و در زمين مزرعه های کوچک ناهمگون در جوار همديگر وجود دارد، در حالی که در آنها باغهای انگور، کشت و درخت های خرما از نوع  صنو و غـير صنو وجود دارد، که همه با يک آب آبياری میشوند ولی از نظر غذائی آنها را بر يکديگر برتری میدهيم! دراين موارد برای کسانيکه فکر میکنند نشانه هائی وجود دارد».

نکات آيه: 1ــ مزرعه های کوچک کنار هم ناهمگون هستند.2ــــ صفات و خصوصيات ميان درختان به صِنو و غير صِـنـو بودن آنها بستگی دارد. 3ـــ در موارد مزبور نشانه هائی وجود دارد.

1ـــ مزرعه های کوچک کنار هم ناهمگون هستند:

در زمان محمد انسان می دانست که خاکهای زمين با هم فرق میکنند، ولی اينکه خاک دو مزرعه کوچک چسـبيده به هم نيز دقـيـقـاً يکی نيستند، از عـلـم امـروزی بشر است که با امکانات پيچيده علمی امروزی آنرا بدست آورده است.

2ــ صفات و خصوصيات ميان درختان به صنو و غير صنو بودن آنها بستگی دارد:

درختی که از درخت ديگر روئيده باشد صِـنـْـو ناميده می شود و درختی که از بذر روئيده باشد غير صنو ناميده می شود.

آيه صفات و خصوصيات درختان را به صنو و غير صنو بودن آنها مربوط می داند. واقعيت هـم همين است. درخت صِنو (يعنی درختیکه از درخت ديگری روئيده باشد) تمامی صفات و خصوصیات وراثتی درخت مادر خود را دربـردارد. يعنی از نظر رنگ، طـعـم، مـزه و غــيـره دقـيـقـاً مانـنـد درخـت مـادر است. ولی درخـتی که از بذر روئيده باشد، صفات و خصوصيات آن ترکيبی است از صفات و خصوصيات درخت مادر بعلاوه صـفـات و خصوصيات درخت پدر (که به درخت مادر تـلـقـيح شده است).

3ـــ در موارد مزبور نشانه هائی وجود دارد:

(منظور از وجود "نشانه ها"، وجود هـدايت خداوندی است). آيه اين موضوع را مطرح می کند که در صورت نبودن هدايت پشت پديده ها اگر بنا می بود چيزی برويد، در يک خاک و از يک آب منطقاً می بايست فقط يک نوع گياه می روييد، نه اينکه مثلاً درخت خرما در انواع خاکها برويد.

چنانکه می دانيم در موجودات زنده از جمله گياهان عنصری وجود دارد که گياه را هدايت می کند. اين عنصر که ژن ناميده می شود اطلاعاتی از ويژگيهای پديده خود را با خود دارد که بنابر آن اطلاعات، پديده خود را هدايت می کند.

باغ در بلندی

« و نمونه کسانيکه دارائی خود را در جستجوی خوشنودی خدا و استواری (ايمان) خود انفاق مي کنند، مانند باغ پر درخت واقع در بلندی (بالاتر از تل) می مانند که اگر بارش سنگين به آن ببارد ثمر خود را دوچندان می دهد و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارشِ کمِ نيز ثمر خود را می دهد. و خدا به خوبی و بدی همه آنچه انجام میدهيد نگاه می کند و آنرا می شناسد (265)».

(«بِصارَة» بمعنی: نگاه کردن به خوبی يا بدی و درستی يا غلطی و زشتی يا زيبائی چيز مشخصی است.و«بَصير»: کسي است که به خوبی يا بدی، زشتی يا زيبائی، درستی يا نادرستی چيزی نگاه می کند و اندازه خوب و بدی آن را می شناسد. و منظور از بصير بودن خداوند پس از اين مثال اينست که همانگونه که خداوند به موقعيت خوب و بد يک باغ نگاه می کند و آن را می شناسد همانگونه نيز به موقعيت خوب و بد کارهای ما نگاه می کند و آنرا می شناسد).

نکته مورد نظر ما در آيه اينست که آيه می گويد باغی که در ربوة قرار داشته باشد با بارش سنگين دوچندان ثمر می دهد و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارشِ کمِ نيز ثمر خود را می دهد. ربوة به زمين مسطحی که در ارتفاع بالاتر از ارتفاع تل قرار داشته باشد گفته می شود. پژوهشهای علمی نشان می دهد که بهترين محيط برای رشد و باردهی درختان ميوه و درختان ثمر دهنده محيطی است که در ارتفاع ميان 300 تا 600 متر از سطح دريا قرار دارد. و اين همان بلندی و ارتفاعی است که در زبان عربی رَبوَة ناميده می شود و آيه از آن صحبت می کند. محيط کِشتی که در چنين ارتفاعهائی قرار دارد اين ويژگيها را دارد: وزش باد و نسيم و تجديد هوا، مرطوب بودن جو‏، در معرض تابش خورشيد قرار داشتن، لطيف بودن جو، فراوانی آب، ‏انبار نمودن آب به اندازه لازم، بارانهای سنگين آفتهای آن و آنچه رشد گياهان مختل می کند را می شويد (چون آب از بلندی به زمينهای پست حرکت می کند و در آن ارتفاعات نمی ماند)، امکان نفوذ ريشه های درختان به اعماق که بنوبه خود ريشک های زيادتری را می رويانند و مواد غذائی بيشتری را می مکند و بنوبه خود ثمر درخت را زياتر می شود، و مقاومت درخت در برابر بادها و وزشهای تند نيز بيشتر می شود.

به اين ترتيب باغی که در ربوة (در ارتفاع ميان 300 تا 600 متر بالای سطح دريا) قرار دارد، با بارش سنگين ثمر خود را دوچندان می دهد، و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارش کم نيز به دليل وجود ويژگيهای نامبرده در آن محيطها باز هم درخت ثمر خود را می دهد.

مـاده سـبـز گـيـاهی 

« و اين اوست که از ابر باران میفرستد، با آن جوانه های انواع رستنيها را در میآوريم، و از جوانه ماده سبز را درمی آوريم، که با آن ماده سبز دانه های خوشه ای درست میکنيم، و از تاره های نـخل پَـنگهای خـوردنی درست می کنيم، و باغهای انگور و زيتون و انار که ترکيبات مشترک زيادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند را درست می کنيم».

نکات آيه:

1ـــ همه گياهان ماده سبز درست می کنند که آن بنوبه خود دانه و ثمر درست می کـند:

در سلول گياهی کيسه های غشائی هست که در آن موادی درست می شود که کلروفـيل نامـيـده می شود. کلروفـيل به معنی «ماده سبز گياهی و سبزينه» است که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است (يعنی همان چيزيکه در آيه مطرح شده است). اين ماده سبز (خضر) انرژی نوری خورشيد را جذب می کند  و به انرژی شيمائی تـبـديـل می کند.

ريشه های گياه آب و مواد معدنی را از خـاک می مکـنـد کـه بـطـرف بـرگـها رسـانـده می شـوند و بـرگـهـا نيز از هوا دی اکسيد می گيرند، بعد خَـضِر (يعـنی کـلـروفـيلها)،  مواد غـذائی مورد نياز درخت را توليد می کنند که به سراسر آن صادر می شـود و بدنه درخت و مــيــوه و ثــمــر آن را درست می کـند.

کيسه غشائی (کلروپلاست) که درسلول قرار دارد بطور متوسط يک پانصدم ميليمتر است. سلول برخی از گياهان صدها عدد از آن دارند. درون آن انبوهی غـشـاء وجود دارد. که در آنها خَـضِـر (ماده سبز، کـلـروفـيـل) وجود دارد.

2ـــ نخل، انگور، زيتون و انار ترکيبات مشترک زيادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند:

ثمر نخل و انگور و انار و زيتون ضمن اينکه هـمانـنـد نـمـائی نمی کـنـنـد تـرکـيـبـات مـشـتـرک زيادی دارند. از جـمـلـه:

هـمـه آنها روغن، آب، پروتئين، مـواد معدنی و مواد قـندی دارند. 

آتش از درخت سبز

« و آفرينش خود را فراموش کرده و برای ما مثال زد! گفت: چه کسی استخوانها را در حاليکه پوسيده اند زنده می کند؟ ـــ بگو: کسيکه نخستين بار آن را پديد آورده و پرورش داد آن را زنده خواهد کرد و او به هر گونه آفرينشی داناست ـــ آن کسيکه از درخت سبز برای شما آتش قرار داد هنگامی که از آن آتش می زنيد». 

(«انشاء» بمعنی: پديد آوردن و پرورش دادن چيزی است. فعل « تُوقِدوُن» فعل از مصدر ايقاد از باب افعال بمعنی آتش زدن است).

آيه می گويد هنگامی که از درخت (يعنی از چوب و هيزم آن يا از نفت و غيره که از درخت می آيد) آتش می زنيد، آتش زدن آن از درخت سبز قرار داده شده است.

می دانيم که آتش برای روشن شدن و روشن ماندن وسوختن و سوزاندن نياز به اکسيژن دارد و اکسيژن نيز از درخت سبز می آيد.

جـنـبـش، پـرورش و رشـد دانـه

« و زمين را بی گـیـاه می بـیـنـی ولی هـمـیـنـکـه آب بر آن نازل می کنیم به جـنـب و جـوش درمی آیـد و میپـرورانـد و انـواع گـیـاهـان نـشـاط انـگـیـز را می رویـانـد»!

(زمین در آیه البته مجاز است و منظور از آن دانه است. در مقدمه راجع به مجاز بحث شده است).

نکته آیه: با نازل شدن آب بر زمین، زمین به جنبش در می آید، پروریده می شود و میرویاند:

در خاک دانه های بسیار ریزی وجود دارد که ما آنها را نمی بینیم. قطر آنها از جمله حول و حوش 3 هزارم میلیمتر است. هر کدام از آنها از معادن مختلف تشکیل شده اند و شکل هر یک از آنها به شکل صفحه صفحه (لایه لایه) روی هم است. از آنجا که دانه ها از معادن مختلف تشکیل شده اند همینکه باران بر آنها ببارد صفحه ها بار الکتریسیته مختلف بخود می گیرند و این باعت ایجاد جنبش آن صفحه ها میشود. و جنبش آنها باعث نفوذ آب میان آنها میشود. بعد دانه ها با مواد غذائی درون خود که از مادر به ارث برده اند پروریده می شوند و بعد می رویند. دقیقاً همان مراحل و وضعیتی که قرآن گفته است.

نگهداری محصول در خوشه خود

«(يوسف گفت): هفت سال افزون بر سالهای گذشته می کاريد. هر چه درو کرديد در خوشه خود باقی بگذاريد بجز بخش کمی از آن که می خوريد». (دأب: بمعنی: جنب و جوش و فعاليت افزون در انجام سنت ها (مانند آداب و رسوم و شعائر و کشت و غيره) است).

پادشاه مصر خواب 7 گاو فربه می بيند که 7 گاو لاغر آنها را می خورند و خواب 7 خوشه سبز و 7 خوشه خشک را می بيند. يوسف در تأويل  خواب وی می گويد: 7 سال افزون می کاريد و توليد می کنيد. غير از بخشی از آن که می خواهيد بخوريد بقيه را در خوشه خود باقی بگذاريد، و 7 سال خشکسالی پس از آن خواهد آمد. نکته مورد نظر ما در آيه اينست که يوسف می گويد: غير از بخشی از آن محصول که می خواهيد بخوريد بقيه (که برای انبار و ذخيره نمودن است) را در خوشه خود باقی بگذاريد. و امروزه بررسی های علمی نشان می دهد که بهترين روش نگهداری دراز مدت حبوبات رها نمودن آنها در خوشه آنهاست، برای نرسيدن هوا به آن و نگهداشتن رطوبت طبيعی خود.

دلـيـل تـنـوع  گـيـاهـان و درخـتـان

« و در زمين هر نوع گياهی را در تعادل و توازنی آفريديم».

نکـتـه آيـه: هر نوع گياهی در تعادل و توازنی آفريده شده است:

همه درختان و گياهان از مواد اساسی مشترکی سـاخـتـه شده اند از جمله: کربن ـ اکسيژن ـ نيتروژن و فسفـر. تنها اختلاف ميان انواع گـيـاهـان و انـواع درخـتان با همدیگر در اندازه هر يک از عناصر مزبور در آنهاست. يعنی هـر کدام از آنها  در تعادل و توازنی از عناصر مزبور  هستند.

 

رطب و زایمان

« و تنه نخل را تکان بده، رطب تازه را بر تو خواهد ريخت. بخور و بياشام و به آرامش و شادابي برس...».

آيه خطاب به مريم مادر عيسي مسیح است که هنگام ولادت حضرت عيسي از مردم فاصله ميگيرد و بجایدوری از شهر می رود تا وضع حمل کند و اندوهگين بوده است. خداوند خطاب به وی می گويد رطب تازه بخورد و توان و آرامش پيدا کند و شادمان بشود. رطب ثمر درخت خرما پيش از خرما شدن است. و آنچه در تصوير می بينيم مرحله نيمه رطب بودن آنست، و تقريباً 400 نوع درخت خرما وجود دارد که ثمرهای آنها اندازه ها و رنگها و مزه های گوناگون دارد.

در اين آيات چند نکته علمی وجود دارد:

 1ــ آرامش و شادماني در رطبرُطـَب يکي از مراحل ثمر نخل است (قبل از خرما شدن آن). اين غذا از ميزان  بالائي از  مواد کربوهيدرات برخوردار است و مواد قندي آن به 75 درصد مي رسد. بدن با استفاده از آن انرژي و گرماي بالائي را توليد مي کند. رطب ميزان بالائي از پروتئينها، ويتامينها و املاح معدني گوناگوني مانند کلسيوم و سديم دارد که بدن به آنها احتياج دارد. و بدن را گرم و شاداب مي کند. و چنانکه ميدانيم وضعيت روحي زن هنگام زايش تأثير زيادي روي راحتي يا سختي زائيدن دارد. بميزاني که راحت باشد و مشکلاتي نداشته باشد، عمل زايش را راحتر انجام ميدهد. و هر چه گرفتاري و ناراحتي هاي روحي و گرفتاري داشته باشد عمل زائيدن براي وي سختر ميشود.

 2ـــ خوردن رطب در آسـتانـه زايـش: درِ رحـم پـيـش از زايـمـان دو و نـيم سانتيمتر مکعب است ولي هنگام زائيدن به بيش از 750 سانتيمتر مکعب ميرسد. رطب موادي دارد که باعث انبساط رحم ميشود و زايش را آسانتر و راحت تر ميکند.

 3ـــ رطب احشاء درون روده ها را نرم و تميز ميکند، و اين امر باعث راحت تر و آسانتر شدن زايمان ميشود.

 4ـــ نوشیدن پس از خوردن: رطب و هر شيريني ديگري براي اينکه بتواند خوب و سريع حل و جذب بشود، انسان بايد پشت سر آن آب بخورد.

 5ـــ رطب از جمله مواد غدائي است که خيلي سريع هضم و حل و جذب ميشود. رطب از دهان تا تبديل شدن به انرژي فقط بيست دقيقه طول ميکشد.

شگفتیهای علمی قران

پیش بینی آلوده شدن محیط




ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس ...(روم/ 41) 
«از کارهای مردم در دریا و خشکی فساد ایجاد خواهد شد». 
در زبان عربی وقتی بخواهند اتفاق افتادن قطعی و محتوم کاری در آینده را بیان کنند از جمله از فعل گذشته استفاده می کنند (که گویی اتفاق افتاده است). به این خاطر این آیه مسئله ای مربوط به آینده را با فعل گذشته بیان نموده است. 
نکته آیه: عملکردهای انسان در آینده (یعنی در زمان ما و آیندگان) در دریا و خشکی آلودگی ایجاد خواهد کرد: 

این پیش بینی قرآن فعلا تحقق پیدا کرده است. و آلودگی محیط چیزی است که همه با آن آشنایی داریم.

قرآن و باقی ماندن عمر پدیده ها


... و ما تحمل من انثی و لا تضع الا بعلمه و ما یعمر من معمر و لا ینقص من عمره الا فی کتب ان ذلک علی الله یسیر(فاطر/ 11) 
«و هیچ عمرکننده ای از آن هایی که طولانی عمر می کنند و آن هایی که عمر آن ها کوتاه می شود نیست که عمر آن ها در کتابی نباشد. حفظ نمودن آن برای خدا چیز ساده ای است». 
- نکته آیه این است که عمر پدیده ها چه آن هایی که زیاد عمر می کنند و چه آن هایی که کوتاه عمر می کنند، در کتابی هم چنان باقی می ماند. و در زبان فصیح عربی به هرچیزی که به نوعی و به نحوی بتوان چیزی از آن خواند کتاب گفته می شود. 
یکی از کتاب هایی که عمر را حفظ می کند عنصرکربن 14 است. در همه موارد ارگانیسمی (مواد زنده) اندازه های کمی از کربن 14 وجود دارد. این عنصر بی ثبات است و به وسیله رادیو اکتیو(تشعشع هسته) شکسته می شود، طوری که تعداد اتم های آن هر 5800 سال نصف می شود. با بررسی اندازه باقی مانده از کربن در مواد ارگانیسمی (مواد زنده)، انسان می تواند عمر آن ها را حساب کند. وضعیت کربن 14 در این صندلی نشان می دهد که این صندلی بیش از 3 هزار سال عمر دارد.(البته منظور عمر چوب آن است نه عمر خود صندلی که منظور تاریخ ساخت آن باشد). 

یکی دیگر از کتاب هایی که عمر را حفظ می کند تنه برخی درختان است. این حلقه ها سال های عمر درخت را نشان می دهد.

قرآن و تصفیه آب

کوه ها در تصفیه آب ها نقش (تصفیه شنی ) را دارند. تصفیه شنی عبارت است از عبورآب از لایه های شنی، زیرا لایه های شنی در قسمت پایین، از قلوه سنگ و در قسمت بالا از ماسه های نرم تشکیل می شود. عبور آب از طبقات مختلف کوه ها سبب می شود که باکتری های آب گرفته و آب از مواد خارجی تصفیه شود. 
قرآن مجید به این دو راز بزرگ در ضمن آیه کوتاهی اشاره نمود و می فرماید (و در آن (کوه های) استوار (و) بلندی قرار دادیم، و آبی گوارا به شما نوشاندیم) جمله: 
وجعلنا فیها روسی شمخت و اسقینکم ماء فراتا (مرسلات/ 27) 
«و در آن کوه های بلندی قرار دادیم، و آبی گوارا به شما نوشاندیم.» 
(کوه های بلند) ناظر به راز اول است که کوه ها بر اثر سردی منطقه از بابت ارتفاع، حکم مخزن آب را دارند و جمله (و اسقیناکم ماء فراتا) ( برای شما آب گوارا فراهم نمودیم) از آنجا که پس از بیان آفرینش کوه ها آمده است، می رساند که کوه ها در گوارا ساختن آب ها که همان تصفیه آن از مواد خارجی و باکتری هاست، نقش مؤثری دارند.


ادامه نوشته

سوره مبارکه فلق بخوانید هدیه به پیامبر مهربانیها

نكات قران

دقت و تفكر در آفرينش شتر
اءفلا ينظرون إ لى الا بل كيف خلقت (58)
چرا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است ؟ اين حيوان ويژگى هاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى سازد و به حق ، آيتى است از آيات خدا. به برخى از آن ها توجه كنيد:
الف بعضى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى شود و بعضى ديگر غالبا از شيرشان ، و بعضى ديگر تنها براى سوارى سودمند است و بعضى براى باربرى ؛ اما شتر حيوانى است كه تمام اين جهات در آن جمع است .
ب شتر نيرومندترين و مقاومترين حيوانات اهلى است . زيرا بار زيادى با خود مى برد و عجب اين كه به هنگامى كه خوابيده است ، بار سنگينى را بر او حمل مى كنند و او با يك حركت برمى خيزد و روى پاى خود مى ايستد، در حالى كه چهارپايان ديگر قدرت چنين كارى را ندارند.
ج شتر مى تواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيارى دارد.
د شتر توان مسافرت طولانى هر روزه را داراست و مى تواند از زمين هاى صعب العبور بگذرد.
ه‍ او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى خورد.
و او در شرايط نامساعد جوّى ، در ميان طوفان هاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى كند، با ابزار خاصّى كه خداوند در پلك ها و گوش ها و بينىِ او آفريده است ، مقاومت مى كند و به راه خود ادامه مى دهد.
ز شتر با تمام قدرتى كه دارد، از رام ترين حيوانات است ؛ به گونه اى كه كودك خردسال نيز مى تواند مهار يك شتر را در دست گرفته ، و آن را هدايت كند.
خلاصه اين كه : ويژگى هاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او، انسان را متوجه خالق بزرگى مى كند كه آفريننده ى چنين موجودى است . ناگفته پيداست مراد از ((نظر)) در جمله ى اءفلا ينظرون نگاه كردن عادى نيست ، بلكه نگريستن با تفكر و انديشه است .(59)
اسماى الهى  
14 آغاز هر كار به نام خداوند
1 بسم اللّه الرحمن الرحيم سرآغاز كتاب الهى است ، بسم اللّه نه تنها در ابتداى قرآن ، بلكه در آغاز همه ى كتب آسمانى بوده است .
2 حركت و توقف كشتى نوح به نام خدا بود؛ بسم اللّه مجريها و مرسيها(60)
3 حضرت سليمان وقتى ملكه ى سبا را به ايمان به خداوند فرا خواند، دعوت نامه ى خود را با جمله ى بسم اللّه الرّحمن الرّحيم براى او فرستاد.
4 ((بسم اللّه )) رمز آن است كه در شروع كار نياز به دلگرمى و اميد و رحمت است و مبداء و منشاء همه ى قدرت ها و اميدها و رحمت ها خداست . از اين رو، بعد از كلمه ى ((اللّه )) رحمن و رحيم به كار رفته است . پيامبر نيز رسالت خويش را با نام خدا شروع كرد؛ اقراء باسم ربّك (61)
5 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود، بى فرجام است ؛ كلّ أ مر ذى بال لم يذكر فيه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم فهو أ بتر.(62)
6 ابن عباس مى گويد كه از على عليه السلام پرسيدم : چرا سوره ى برائت ((بسم اللّه )) ندارد؟ فرمود: ((بسم اللّه )) امان و مايه ى امنيت است و در سوره ى برائت امان وجود ندارد و فرمان جنگ داده شده است ؛ لا نّها أ مان و برائة ، نزلت بالسّيف ليس فيها أ مان (63)
7 امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگز بسم اللّه الرّحمن الرّحيم را ترك نكن ، گرچه بخواهى بعد از آن شعرى بخوانى ؛ لا تدع بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و ان كان بعده شعر(64)
8 امام حسن عسگرى عليه السلام مى فرمايد: گفتن بسم اللّه يارى خواستن از خداوند در جميع شئون زندگى است ؛ بسم اللّه اى أ ستعين على أ مورى كلّها باللّه (65)
9 امام باقر عليه السلام مى فرمايد: بسم اللّه نزديك ترين اسم به اسم اعظم خداوند است ؛ بسم اللّه الرحمن الرحيم أ قرب الى اسم اللّه الا عظم من ناظر العين الى بياضها(66)

داستان كوتاه


1 - ((با اين صوت زيبا قرآن بخوان !))

يكى از نكات مهمّى كه در زندگى ائمه اطهارعليهم السّلام قابل دقت مى باشد، توجّه آن بزرگان ، به استعدادِ ذاتى افراد بود و آنان سعى مى كردند، نيروها و قواى انسانها را در راه صحيح تربيت كرده و در راستاى اهداف الهى ، شكوفا سازند، به عنوان نمونه به داستانى كه سعد خفاف (يكى از اصحاب راستگوى امام سجاد(3)عليه السّلام نقل مى كند، اشاره مى كنيم :
((روزى به يكى از اصحاب خاصِّ على عليه السّلام (ابوعمر ذازان فارسى ) برخورد كردم و ديدم كه با صوتى زيبا و لحنى دلربا، قرآن مى خواند. گفتم : ((ابو عمر! عجب قرائت نيكوئى دارى ! اينگونه قرائت را از كه آموخته اى ؟) وى در حالى كه تبسمى بر لب داشت گفت : ((من در ايّام جوانى با صدائى شيوا شعر مى خواندم ؛ آقا اميرالمؤ منين عليه السّلام مرا ديد و از حُسن صوت من ، تعجب كرد، و فرمود: اى ذازان ! چرا با اين صداى زيبا قرآن نمى خوانى ؟
عرضه داشتم : ((يا اميرالمؤ منين ! من از قرآن بقدر آنچه كه در نماز خوانده مى شود، بيشتر بلد نيستم .)) فرمود: نزديك من بيا، چون بحضورش شتافتم ، چيزهائى در گوشم خواند كه نفهميدم ، بعد فرمود: دهانت را بگشا و در آنحال با آب دهان مباركش دهانم را، متبرك گردانيد. بخداوند سوگند اى سعد! بعد از آن لحظه ، احساس كردم ، تمام قرآن را با اعراب و حمزه و شرائط ديگر، حفظ كرده و مى دانم و بعد از آن ، در مورد قرآن ، به هيچ كس ‍ محتاج نشده و نيازى به سؤ ال پيدا نكردم .))
سعد خفاف مى گويد: من اين قصه را بر حضرت ابى جعفر امام باقرعليه السّلام عرضه داشتم ، آن بزرگوار فرمود: ذازان راست گفته است ؛ همانا اميرالمؤ منين عليه السّلام از خداوند تبارك و تعالى ، براى ذازان ، به اسم اعظم درخواستِ عنايت كرده است ، و هر كس با اسم اعظم ، خداوند را بخواند ردّ نمى شود.))(4)


2 - ((اسم اعظم الهى ))

مرحوم شيخ على اكبر عماد مى نويسد:
((اسم اعظم خداوند تبارك و تعالى ، آنهائى است كه در اولش ، لفظ جلاله (الله ) و در آخرش لفظ (هو) باشد و همچنين ، بدون نقطه باشد و در قرآن شريف ، در پنج مورد چنين آمده است .
پس بنابراين ، اسم اعظم (الله لااله الاّ هو) مى باشد. از شيخ مغربى نقل شده كه هر كس اين پنج آيه را، وردِ خود كند و هر روز يازده مرتبه ، به هر نيت و در هر مشكلى - كه برايش پيش آيد- بخواند، بزودى نيت او برآورده خواهد شد. انشاءالله .
آن پنج مورد در قرآن چنين است :
1 - اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لاتَاءْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لانوْمٌ لَهُ ما فى السَّمواتِ وَ ما فى الاَْرْضِ مَنْ ذَاالَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لايُحيطُونَ بِشَئىٍ مِنْ عِلْمِهِ اِلاّ بِماشاءَ وَسِعَ كُرْسيُّهُ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ وَ لايَؤُدُهُ حِفْظِهُما وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيمِ. (بقره / 255)
2 - اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اَنْزَلَ التَّوريةَ وَالاِْنْجيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ وَ اَنْزَلَ الْفُرْقانَ. (آل عمران ، 2، 3، 4)
3 - اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى يَوْمِ الْقيامَةِ لارَيْبَ فيهِ وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَديثاً. (نساء / 87)
4 - اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسنى .(طه / 8)
5 - اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. (تغابن / 13)
شيخ مفيد فرموده است : اسم اعظم در سوره فاتحه است و بر اساس ‍ فرمايشِ امام صادق عليه السّلام اگر اين سوره را 70 بار، بر مرده بخوانند و روح بر بدن ميت برگردد، شگفت آور نيست .(5)


3 - ((بركات مادّى قرآن ))

حكايت مى كنند كه جوانى ، در روزگاران گذشته از اندوختن منافع دنيوى دست شسته و عمر خويش را، در تحصيل علم و ادب و معارف الهى و مسائل اخلاقى ، صرف مى نمود و با وضعى ساده و بى آلايش زندگى مى كرد؛ امّا در مقابل همسايه اى داشت كه از ثروت و مكنت برخوردار بود.
روزى همچنان مشغول مطالعه و درس بود كه مادر پيرش ، وارد شد و در حالى كه ، وضع زندگى پسرش را موردِ سرزنش قرار داده بود؛ خطاب به وى چنين گفت : ((پسر جان ! بعد از عمرى كه در تربيت و پرورش تو كوشيدم ؛ آرزو داشتم كه در آخرين روزهاى زندگى ، به مادر پيرت كمكى مى كردى و عصاى دستم مى شدى ؛ ولى تو همچنان با اين وضع فلاكت بار، مشغول درس و بحث هستى .)) بعد اضافه كرد: ((همسايه ثروتمند ما، امروز غذاى خيلى مطبوعى درست كرده و بوى آن به مشامم رسيده و آزارم مى دهد و ما قادر به تهيه آن نيستيم ، من تا كى بايد صبر كنم ؟))
جوانِ دانش دوست با حالتى شرمنده ، از جاى برخاسته و با خود عهد كرد، تا مادرش را راضى نكند، ديگر بدنبال تحصيل علم نرود. همينطور كه متفكرانه ، طى طريق مى كرد، به مسجد وارد شد و بعد از طهارت ، مشغول نماز گرديده و با خداى سبحان ، مناجات و درد دل آغاز كرد. اتفاقاً در آن موقع ، حاكم عصر، به مشكل دچار شده بود و دنبال چاره مى گشت .
او سوگند ياد كرده بود كه تا معلوم نشود كه بهشت برايش واجب شده يا نه ؟ از همسرش كناره جوئى كند و براى همين ، جريان عادّى زندگى براى حاكم مشكل شده و هر دو پريشانحال بودند.
در همانروز، مجلسى آراسته و تمام علماى شهر را به آن مجلس دعوت كرده و دستور داده بود: ((هر جا عالمى باشد او را به مجلس ما دعوت كنيد.)) از قضا، يكى از ماءموران وى ، وارد همين مسجد شده و اين ملاّى جوان را مشاهده كرده و به همراه خودش ، به مجلس حكومتى آورد. دانشمندِ جوان ، هنگام ورود در پائين مجلس ، دم در قرار گرفت . حاكم موضوع جلسه را بيان كرده و علما را براى حل مشكل فرا خواند. آنها در اين خصوص ، شروع به بحث و مجادله كرده و هر كس مطلبى را بيان نمود؛ ولى هيچكدام ، موجب آرامش خاطر حاكم واقع نشد.
در اين موقع ، اين جوان اجازه خواسته و شروع به سخن نموده و خطاب به حاكم گفت : ((آيا تا بحال پيش آمده است كه امير، از خدا و عذاب الهى ترسيده باشد؟)) امير گفت : ((بلى ))، جوان اظهار داشت : ((اى امير! شما يك بهشت خواسته ايد؛ من دو تا بهشت ، از طرف خداى سبحان ، بشما مژده مى دهم ، در اين آيه مباركه خداوند مى فرمايد: (وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ)(6): (و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ در بهشت خواهد بود.) از هر طرف صداى تحسين و تشويق حاضرين بلند شد و خليفه او را محترم شمرده ، هدايا و تفضلات زيادى ، به او عنايت كرد و جوان با خوشحالى ، به منزل آمده ؛ مادر خويش را راضى كرده و حمد و ثناء خداوند را بجاى آورد.


4- ((مرد بخيل و آيه قرآن ))

در زمانهاى گذشته ، شخصى كه به بخل و خساست معروف بود؛ وارد كارگاه كوزه گرى شده و سفارش ساختن يك كوزه و يك كاسه نفيس را داد و در نقش و نگار و تزئين آن تاءكيد كرده و اضافه نمود: ((آياتى از قرآن هم ، روى آنها بنويسند؛ تا زيباتر شود.)) كوزه گر پرسيد: ((بر روى كوزه ات ، چه بنويسم ؟)) بخيل گفت : ((اين آيه را بنويس : (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّى )(7) (يعنى هر كس از آن بنوشد، از همراهان من نيست .) كوزه گر گفت : ((بر كاسه ات ، چه نويسم .)) گفت : ((بنويس : (وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَاِنَّهُ مِنّى )(8) (هر كس از آن نخورد، از همران من است .)


5- ((كدام سوره ، خلاصه قرآن است ؟))

سوره حمد، در اول قرآن ، قرار گرفته و ممكن است علت آن فراگير بودن ، اين سوره باشد. زيرا اين سوره ، با داشتنِ فقط هفت آيه ، تمام مطالب قرآن را، در برگرفته است . چونكه ، قرآن شامل تحميد، تمجيد، تسبيح ، تقديس ، تهليل ، شكر، ثناء و تكبير است ، و همه اينها، در كلمه ((حمد)) مندرج است .
همچنين ، بيان ارزاق ، اِنعام ، احسان ، تربيتِ بندگان و اكرام و امهال ايشان ، در كلمه ((رحمان )) گنجانده شده است ؛ و تمامى آنچه در قرآن ، از وسعت رحمت و عفو گناهان و رحمت بر بندگان ، در ((رحيم ))، درج شده است و تمام مفاهيم ثُباتِ قدرت الهى ، عظمت ، بقاء، و سرمديّت حق ، تنزيه او از شركاء، در كلمه ((مالك ))، نهفته است و تمام مسائل مربوط به قيامت ، مواقف و مقامات و نعمتهاى اخروى ، كرامات و احوال اهل بهشت و درجات آن ، اهوال دوزخ و شدائد و دركات آن ، حساب و ميزان و صراط، در كلمه ((يوم الدين )) جمع شده است .
آنچه در قرآن از عبادات و كيفيت آن ، از نماز و روزه و زكوة و حج و غير آن ، در ((اِيّاكَ نَعْبُدُ)) مندرج است . همينطور قرآن مشتمعل بر توكل و طلب نصرت و فتح و استعانت ، از خدايتعالى و امثال اينها، در ((ايّاكَ نَسْتَعينْ)) نهفته است و هكذا مفاهيم قرآن ، از قبيل هدايت ، توفيق ، تفويض ، ارشاد، اعتماد، دعا، سؤ ال ، التجاء و ابتهال در ((اهدنا)) گرد آمده است و هر چه در قرآن ، از ميان حلال و حرام و شرايع و احكام از امر و نهى مى باشد؛ كلمه ((صِراطَ الْمُسْتَقيم )) متضمن آن است .
و تمامى احوال و آثارِ انسانهاى خوشبخت و كيفيت طريقه و سيره آنان و علتِ نجات و رفع درجات آنان ، كه در قرآن آمده است ؛ در جمله ((اَلّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ)) مندرج است و خلاصه احوالِ اقوام لجوج و خودپرست و بت پرست ، قصه ها و اخبار ايشان ، از كفران نعمت و تكذيب انبياء و قتل ايشان و اصرارِ بر مناهى و توجّه به ملاهى و عذاب و غضب حق تعالى برايشان ، در آيه ((غَيْرِالْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ)) بيان شده است و بالاخره حالات بقيه جبّاران و فرعون ها و نصارى و ساير مشركين و گمراهان ، در كلمه ((ضالّين ))، درج مى باشد. و اين يكى از محسّناتِ قرآن شريف ، مى باشد كه گفته اند: ((ذكر الشّى مجملا ثم مفصلاً اوقع فى النفوس )).


6- ((هشام بن حكم و يك سؤ ال قرآنى ))

روزى ، ابن ابى العوجاء، يكى از دانشمندان مخالف اسلام ، پرسشى درباره تعدد زوجات ، مطرح كرد و گفت : ((قرآن از سويى در آيه سومِ سوره نساء، مى فرمايد: (فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدة ) (يعنى با زنان پاك مسلمان ازدواج كنيد، با دو يا سه و يا چهار زن ؛ و اگر مى ترسيد ميان آنها به عدالت رفتار نكنيد، پس به يك همسر اكتفا كنيد.) و از سوئى ديگر در آيه 129 همين سوره مى گويد: (وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ) يعنى : (هرگز نمى توانيد، ميان زنان به عدالت رفتار كنيد؛ هر چند در اين راه بكوشيد). با ضميمه كردن آيه دوم ، به آيه اول در ميابيم كه تعدد زوجات در اسلام ممنوع است ؛ زيرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممكن نيست . پس تعدد زوجات در اسلام حرام است .))
هشام از پاسخ باز ماند و از ابن ابى العوجاء فرصت خواسته و براى گرفتن پاسخ به مدينه شتافت . هشام سخن ابن ابى العوجاء را براى حضرت امام صادق عليه السّلام باز گفت . امام فرمود: ((منظور از عدالت در آيه سومِ سوره نساء، عدالت در نفقه و رعايت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار است ؛ و مراد از آيه 129 همين سوره ، عدالت در تمايلات قلبى است . بنابراين تعدد زوجات در اسلام حرام نيست و با شرايطى جايز است .))
هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختيار ابن ابى العوجاء قرار داد. او سوگند ياد كرد كه اين پاسخ از تو (هشام ) نيست .(9)


7- ((در محضر خداوند))

شخصى ، به حضور يكى از بزرگانِ دين آمد و گفت : ((اى بزرگوار! مرا راهنمائى كرده و موعظه كن .)) آن عالم فرمود: ((اى عزيز! اگر در جاى خلوتى ، قصدِ معصيت نمائى و به گناه مبادرت ورزى و گمان كنى كه ، خداوند ترا مى بيند و مراقب اعمال توست ، به امر خيلى مهم و بزرگ جرئت كرده و در حضور مقام با عظمتى ، حرمت شكسته اى و اگر فكر كنى كه خدا تو را نمى بيند؛ به سخن خداوند متعال ، كافر شده اى كه مى فرمايد: (اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً):(10)(خداوند، مراقب اعمال شماست ).


8- ((پيش نماز و اعرابى ))

روزى اعرابى ، (عربِ باديه نشين ) وارد مسجدى شد و چون نماز جماعت ، شروع شده بود؛ او هم اقتداء كرد. پيشنماز بعد از حمد، سوره نوح را شروع كرد و خواند: (بسم الله الرحمن الرحيم اِنّا اَرْسَلْنا نُوْحاً اِلى قَوْمِهِ)(11):((ما نوح را بسوى قومش فرستاديم .)) امّا بقيه آيه را فراموش ‍ كرد. چند بار هم تكرار كرد؛ ولى به يادش ، نيامد. اعرابى كه ، مثل بعضى ها خسته شده بود، گفت : ((يا شيخ ! ((ارسل غيره وارحنا وارح نفسك .)) آقا! اگر نوح نمى رود ديگرى را بفرست و ما را خلاص كن .))(12)


9- ((در كدام آيه قرآن ؟))

شخصى مغرور و روشنفكر مآب ، پيش مولانا ((عضدالدين )) آمده و اظهار داشت : ((اى شيخ ! شما مى گوئيد: قرآن وحى الهى است و هيچ نقصانى در آن وجود ندارد؟)) پاسخ داد: ((بله همينطور است .)) مردِ خودپسند، قيافه انديشمندانه اى به خود گرفته و گفت : ((در قرآن آمده است : (ما فَرَّطْنا فى الْكِتابِ مِنْ شَىٍ)(13):(ما هيچ چيز را در اين كتاب فرو گذار نكرده ايم .) خوب ، بفرمائيد بعنوان نمونه ، مرا در كجاى قرآن بيان كرده است ؟)) مولانا عضدالدين ، فوراً جواب داد:
((قرآن ، بعد از بيان علماء شما را ياد كرده و مى فرمايد: (هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لايَعْلَمُونَ)(14)
:(آيا كسانى كه مى دانند و عالم هستند با كسانى كه نمى دانند و جاهل هستند يكسانند؟!))


10- ((سلمان فارسى و استدلال به قرآن ))

حضرت صادق عليه السّلام مى فرمايد؛ روزى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رو به اصحاب خود كرده و فرمود: ((كدام يك از شما، دوره سال را روزه مى گيريد؟)) سلمان عرض كرد: ((من )).
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله دوباره سؤ ال كرد: ((كداميك از شما تمام شب را عبادت مى كنيد؟)) سلمان گفت : ((من ))، فرمود: ((كدام يك از شما روزى ، يك ختم قرآن مى خوانيد؟)) سلمان عرض كرد: ((من )). يكى از منافقين كه در آن مجلس حضور داشت ، وقتى اين جوابها را شنيد و در حالى كه خشم خود را نمى توانست پنهان كند، اظهار داشت : ((يا رسول الله ! اين شخص عجمى مى خواهد بر ما فخر كند، والاّ دروغ مى گويد؛ غالبِ روزها من ديده ام كه چيزى مى خورد و روزه نيست و غالِب شبها را مى خوابد و بسيارى از اوقات ساكت است ؛ با اين حال چطور ممكن است ، روزى يك ختم قرآن بخواند؛ حضرت فرمودند: ((مَثَل سلمان مَثَل لقمان است در حكمت ؛ از خودش ‍ علت اين ادّعا را سؤ ال كنيد.))
سلمان ، در توضيح مدّعاى خود گفت : ((من در هر ماهى ، سه روز، روزه مى گيريم و خداوند در قرآنش فرموده : (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالُها):(15) ((يعنى كسى كه كار خيرى انجام دهد، در برابرش ده اجر، به او داده مى شود.)) پس ، سه روز روزه هر ماه ، به منزله آنستكه تمام ماه را روزه گرفته باشم ، به علاوه اينكه ، من روزه ماه شعبان را هميشه به رمضان متصل مى كنم .
امّا عبادتِ شبهاى من ، از پيغمبرِ خداصلّى اللّه عليه و آله شنيدم ، كه فرمودند: ((هر كس با وضو بخوابد، مثل آنست كه ، تا صبح به عبادت بسر برده است .)) و من هر شب با وضو مى خوابم ؛ و امّا اينكه گفتم ، روزى يك ختم قرآن مى خوانم ، آن هم بر اساس فرموده پيامبر عظيم الشان اسلام صلاى اللّه عليه و آله ست ، كه فرمودند: ((هر كس ، يك مرتبه (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) را بخواند، مثل آنستكه دو ثلث قرآن را خوانده باشد و هر كس سه مرتبه بخواند مثل آنستكه تمام قرآن را خوانده باشد و از من خواندن روزى ، سه مرتبه (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) فوت نمى شود.
و همچنين از پيامبر بزرگوارصلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه به على عليه السّلام فرمودند: ((يا على ! مَثَل تو ما بين امت من همانند (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) است ، هر كس ترا به زبان دوست دارد، يك ثلث ايمان را داراست و هر كس تو را به زبان و دل ، دوست داشته باشد داراى دو ثلث ايمانست و هر كس ترا علاوه بر دل و زبان ، در عمل هم موافقت نمايد داراى تمام ايمانست .))(16)


11- ((يك مكالمه قرآنى ))

زيد ابن على بن الحسين عليهماالسّلام مى گويد: ((از پدرم (امام زين العابدين عليه السّلام پرسيدم : پدر جان ! زمانيكه جدّمان رسول الله صلّى اللّه عليه و آله را به معراج بردند و خداوند به 50 نماز امر كرد، چرا براى امت از خداوند متعال تخفيف نخواست ؟ تا اينكه حضرت موسى عليه السّلام فرمودب به سوى پروردگارت برگرد و تخفيف بخواه ؛ زيرا امت تو طاقت 50 نماز را ندارد.))
پدر بزرگوارم در جواب فرمود: ((فرزندم ! رسول الله صلّى اللّه عليه و آله دوست نداشت ، بعد از صدور اوامر الهى ، چون و چرا كند و در مقابل دستور خداوند، چيزى را از خداوند به دلخواه خودش بخواهد؛ امّا آنگاه كه حضرت موسى عليه السّلام براى امت اسلام ، شفاعت كرد، جدّمان ، رسول الله صلّى اللّه عليه و آله شايسته نديد كه وساطت برادرش موسى عليه السّلام را، رد كند و بسوى پروردگارش برگشته و درخواست تخفيف نمود و خداوند متعال هم ، پنجاه نماز را به پنج نماز، تقليل داد.))
به پدر عرض كردم : ((بابا جان ! در حالى كه حضرت موسى عليه السّلام سفارش ‍ كرده بود، تخفيف بگيرد، چرا دوباره برنگشت ، كه از پنج نماز هم تخفيف بگيرد؟)) پدرم فرمود: ((عزيزم ! رسول الله صلّى اللّه عليه و آله براى امت خويش ، تخفيف گرفت ؛ امّا مى خواست پاداش آن پنجاه نماز، براى امتش باقى بماند؛ زيرا خداوند فرموده : (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها):(17) (هر كس ، يك كار خوب انجام دهد ده برابر پاداش ، خواهد داشت . مگر نمى دانى ، آنگاه كه آن بزرگوار، از معراج به زمين برگشت حضرت جبرئيل نازل شده و گفت : ((يا محمدصلّى اللّه عليه و آله پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: پنج نماز، معادل پنجاه نماز، خواهد بود.)) (ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ وَ ما اَنَا بِظَلاّمٍ لِلْعَبيد):(18) (قول من ، عوض نخواهد شد و من ظلم كننده به بندگانم نيستم .)
عرض كردم : ((پدر جان ! مگر نه اينست كه خداوند متعال ، با مكان توصيف نمى شود و براى او مكانى نيست ؟)) فرمود: ((بلى ، خداوند متعال بزرگتر از اين است كه به مكان توصيف شود.)) گفتم : ((پس اينكه حضرت موسى فرمود: بسوى پروردگارت برگرد، چه معنى دارد؟)) فرمود: ((معناى آن مانند، قول حضرت ابراهيم عليه السّلام است كه فرمود: (اِنّى ذاهِبٌ اِلى رَبّى سَيَهْدينِ):(19) من بسوى خداى خود، مى روم كه البته هدايتم خواهد فرمود.)) و همچنين ، مثل سخن موسى عليه السّلام است كه فرمود: (وَ عَجِلْتُ اِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى )(20) (من براى خشنودى تو تعجيل كرده و بسويت آمدم .) و همينطور شبيه سخن خود پروردگار است كه فرمود: (فَفِرُّوا اِلَى اللّه )(21) (اى بندگان خدا، از هر كفر و شرّى بسوى خدا بگريزيد). يعنى بسوى خانه خدا برويد. پسرم ! كعبه خانه خداست ، هر كس حجِ بيت خدا را كند، همانا خود خداوند را قصد كرده است و همچنين مساجد، خانه هاى خدا هستند هر كس بسوى آنها برود، همانا قصد خداوند را كرده و بسوى او رفته است و نمازگزار، پيوسته در محضر خداست و در مقابل او قرار گرفته تا از نمازش ‍ فارغ شود.))(22)
لازم به توضيح است كه انسان ، در هر زمان و مكان در محضر خداست ؛ ولى خداوند متعال ، براى تقرّب بيشتر بندگانش و براى آسايش و آرامش ‍ آنان ، زمانها و مكانهائى را معين كرده است كه ويژگى خاصى دارند.
خداوند جل و علا، بقعه ها و مراكزى در آسمانها دارد كه هر كسى به آنها عروج كند، البته كه توسط آن ، بسوى خداوند عروج كرده است . آيا اين آيه را نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: (تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ اِلَيْهِ): (فرشتگان و روح بسوى داوند بالا مى روند.) و همچنين در قصه عيسى بن مريم عليه السّلام مى فرمايد: (بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ اِلَيْهِ:(23) بلكه خداوند او را بسوى خود، بالا برد) و در سوره فاطر مى فرمايد: (اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ؛)(24) سخنان پاكيزه به سوى خدا صعود مى كند، و عمل نيك و خالص ‍ آن را بالا مى برد.)(25)


12- ((يك جواب از قرآن ))

روزى ماءمون ، در ايّام كودكى در حضور پدرش هارون ، بازى مى كرد و حركات بچه گانه انجام مى داد. بالاخره موجب ناراحتى پدرش شد و هارون ، خليفه بى ادبِ عباسى ، با لحن قهرآلودى به وى عتاب كرده و گفت : (يَا بْنَ الزانيه ) آرام باش . ماءمون كه از همان دوران كودكى ، به حاضر جوابى معروف بود؛ در جواب اين آيه را خواند: (وَالزّانيةُ لايَنْكِحُها اِلاّ زانٍ اَوْ مُشْرِكٌ):(26) ((و زن زانيه ازدواج نخواهد كرد، مگر با مرد زناكار، يا مشرك .))


13- ((بهترين تحيّت ))

انس بن مالك مى گويد: كنيزى از امام حسن عليه السّلام شاخه گلى را به حضور آن حضرت هديه نمود، امام حسن عليه السّلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمودب ((تو را در راه خدا آزاد كردم .)) من به حضرت عرض كردم : ((در مقابل اهداء يك شاخه گل ناچيز، او را آزاد كردى ؟))
امام در پاسخ فرمود: ((خداوند ما را در قرآنش چنين ادب كرده و فرموده : (اِذا حُيّيتُمْ بِتَحيّهٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها)(27) ((هرگاه كسى به شما تَحيّت گويد، پاسخ آن را بطور بهتر بدهيد.)) سپس فرمود: ((تحيت بهتر، همان آزاد كردن اوست .))(28)


14- ((فاطمه عليهاالسّلام و استدلال قرآنى ))

پس از رحلت رسول خداصلّى اللّه عليه و آله وقتى كه ابوبكر بر مسند خلافت نشست ؛ منافقين باغ فدك را كه از مِلك پيامبرصلّى اللّه عليه و آله بود و به فاطمه عليهاالسّلام مى رسيد؛ غصب كرده و عامل آنحضرت را از فدك ، بيرون راندند.
على عليه السّلام به فاطمه عليهاالسّلام فرمود: ((برو نزد ابوبكر، ارِث خودت را از او بگير.))
فاطمه عليهاالسّلام نزد ابوبكر آمد و فرمود: ((ارثى كه از ناحيه پدرم (رسول خداصلّى اللّه عليه و آله رسيده ، به من برگردانيد.)) ابوبكر گفت : ((پيامبرن ارث نمى گذراند)) فاطمه عليهاالسّلام فرمود: ((آيا سليمان از پدرش داوود ارث نبرد؟ كه خداوند مى فرمايد: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داودَ) ))(29) ابوبكر خشگمين شد و گفت : ((پيامبر ارث نمى گذارد.)) فاطمه عليهاالسّلام فرمود: ((آيا زكريّاى پيغمبر عرض ‍ نكرد: (فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً وَ يَرِثُنى وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب ):(30) ((خدايا از پيشگاهت به من جانشينى ببخش ، كه وارث من و آل يعقوب باشد.)
ابوبكر باز همان سخن قبل را تكرار كرد كه پيامبر ارث نمى گذارد. فاطمه عليهاالسّلام فرمود: ((آيا خداوند در قرآن نفرموده است كه : (يُوصيكُمُ اللّهُ فى اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَيَيْنِ):(31) ((شما را در مورد فرزندانتان ، سفارش ‍ مى كنم كه براى فرزند پسر، مطابق نصيب دو دختر بدهيد.)) ابوبكر باز همان جواب را داد و گفت : ((پيامبر از خود ارث نمى گذارد)). به اين ترتيب ، فاطمه عليهاالسّلام با استدلال قرآنى ، حق ارث خود را ثابت نمود، ولى جواب درستى نشنيد و در برابر چنين منطق الهى او را مظلوم كردند.(32)


15- ((شاءن خداوند))

يكى از اُمراء، از وزير خود راجع به معنى و مفهوم اين آيه (كل يوم هو فى شاءن )؛(33) ((خداوند در هر روز داراى شاءنى است )) سؤ ال كرد، وزير اظهار بى اطلاعى كرد و معنى آيه را نتوانست بگويد و از اين جهت اندوهگين و ناراحت به خانه آمد.
غلامى داشت كه آگاه و با معرفت بود، از مولايش پرسيد: ((چرا اندوهگين هستى ؟)) وزير جريان را گفت . غلام گفت : ((من تفسير آيه را مى دانم و براى امير بازگو مى كنم .)) با هم نزد امير رفتند و غلام اظهار داشت : ((معنى آيه اين است : شاءن خداوند است كه شب و روز را يكى بعد از ديگرى مى آورد و مى برد، از دلِ مرده ، زنده خارج مى كند و از زنده ، مرده بيرون مى اورد، بيمارى را شفا مى دهد و گرفتارى را نجات مى بخشد، عزيزى را ذليل و ذليلى را عزيز مى كند، ثروتمندى را فقير و فقيرى را ثروتمند مى نمايد.)) امير از اين پاسخ ، خوشحال شده و گفت : ((مشكلى را برايم گشودى خداوند مشكلت را بگشايد و بعد به او جايزه داد.))


16- ((اينگونه دعا كن ))

پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله همواره جوياى حال ياران خويش بود. روزى ، شنيد كه يكى از يارانش ، بيمار شده به عيادت او رفت و جوياى حالش شد. بيمار گفت : نماز مغرب را به شما به جماعت خواندم ، شما سوره ((قارعه )) را خواندى ، آنچنان تحت تاءثير قرار گرفتم كه به خدا عرض ‍ كردم : ((خدايا! اگر در نزد تو گنهكارم ، طاقت عذاب آخرت را ندارم ، در همين دنيا مرا عذاب كن .)) اكنون مى بينيد كه بيمار شده ام .
پيامبر فرمود: دعاى درستى نكرده اى ، مى بايست در دعا، از قرآن سرمشق بگيرى ؛ آنجا كه مى فرمايد: (رَبَّنا آتِنا فى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فى الاَّْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ):(34) (پروردگارا هم در دنيا و هم در آخرت ، به ما پاداش نيك بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار.)) آنگاه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله براى او دعا كرد و او از بيمارى نجات يافت .)(35)


17- ((هشدار يك آيه ))

وقتى كه اين آيه نازل گرديد: (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارَة ...)(36) اى كسانى كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن مردمان (كافر و مجرم ) و سنگ است ، نگهداريد.)) شخصى از مؤ منان ، شديداً تحت تاءثير اين آيه قرار گرفت به گونه اى كه در گوشه اى نشست و گريه مى كرد، و مى گفت : ((من از نگهدارى خود و كنترل هواى نفسم ناتوانم ، در عين حال نگهدارى اهل و بستگانم از انحرافات به من تكليف شده است !))
رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود: ((همين اندازه براى تو كافى است كه همانگونه كه خود را امر به نيكيها و نهى از بديها مى كنى ، آنان را امر به خوبيها و نهى از بديها كنى .)) يعنى وظيفه واجب تو همين است .(37)


18- ((مناظره حاكم ))

حُرِّه دختر حليمه سعديه ، خواهر رضاعى نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله روزى به كاخ حكومتى حجّاج بن يوسف ثقفى ، وارد شد: حجاج از طرز برخورد و حركات او - كه خيلى وزين و بى اعتنا بود- فهميد كه يك زن معمولى نيست .
بعد از اينكه او را شناخت ، از او سؤ ال كرد: ((تو حُرّه ، دختر حليمه سعديه اى ؟)) گفت : ((بلى .)) حجاج گفت : ((مدتى در انتظار ديدار تو بودم ، زيرا به من خبر رسيده كه تو ((على )) را برتر از صحابه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ى دانى و او را بر ابوبكر، عمر، عثمان ، ترجيح مى دهى ؟)) حرّه گفت : ((نه تنها از صحابه ، بلكه از تمام افرادى كه ، از صحابه بهترند، بالاتر و بهتر مى دانم !))
حجاج گفت : ((مقصود خويش را روشن تر بيان كن ، كيست كه بالاتر از اصحاب پيغمبر باشد؟)) حرّه گفت : ((بهتر از اصحاب پيغمبر بسيارند، از جمله آدم ، نوح ، لوط، ابراهيم ، موسى ، سليمان و ...)) حجّاج ناراحت شده و گفت : ((واى بر تو، چقدر ادّعاى بزرگى كردى كه على را از بعضى انبياء بالاتر و برتر شمردى . اگر در اين باره دليل و برهانِ قوى ، اقامه نكنى ، تو را خواهم كشت .))
حرّه با كمال شهامت ، به قرآن شريف ، تمسك كرد و براى هر يك از ادّعاهاى خود، دليل قاطع از كلام خدا، اقامه كرد و چنين گفت : ((اى حجّاج ! قرآن درباره حضرت آدم مى فرمايد: (وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ):(38) ((آدم عصيان (ترك اولى ) كرد،)) ولى درباره حضرت على عليه السّلام خانواده اش عليهم السّلام مى فرمايد:(وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً)(39):(سعى و كار شما مورد تقدير و ستايش است .) و علاوه ، خداوند متعال حضرت آدم را در بهشت آزاد گذاشت و فقط او را از گندم ممنوع كرد و فرمود: (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه )(40): ((نزديك اين درخت نرويد.)) ولى او با همسرش ، به نزديك آن درخت رفتند و از آن خوردند. امّا على عليه السّلام ر عين حاليكه تمام نعمتها بر او حلال بود از نان گندم نخورد.)) حجاج با صداى بلند گفت : ((اَحْسَنْتِ! اَحْسَنْتِ!))
بعد از او تقاضا كرد كه برترى على را بر نوح و لوط بيان كند. حرّه گفت : قرآن مى فرمايد: (ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا اِمَرْاءَةَ نُوحِ وَ اِمْرَاءَةَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحينَ فَخانَتا هُما فَلَمْ يُغْنيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلا اَلنّارَ مَعَ الدّاخِلينَ):(41) (خداوند بعنوان مثال براى كافران ، زنهاى لوط و نوح پيامبر را نامبرده كه به آن دو بزرگوار، خيانت كردند گرچه همسر دو پيغمبرند، امّا اين باعث رفع عذاب آنها نخواهد شد و در روز قيامت به هر دو خطاب ميشود: داخل شويد، به همراهى آنانكه داخل آتش اند.) امّا حضرت على ابن ابى طالب عليه السّلام را همسرى است كه خشنودى او خشنودى خداست و خشم او خشم خداست .))
حجاج گفت : ((اَحْسنتِ يا حرّه ! قبول كردم امّا دليل برترى على عليه السّلام ر ابراهيم را بيان كن ))، حُرّه گفت : ((خداوند درباره حضرت ابراهيم در قرآن مى فرمايد: (وَ اِذْقالَ اِبْراهيمُ رَبِّ اَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمُوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى ):(42) (خدايا به من بنمايان كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؛ خطاب رسيد: مگر تو ايمان نياورده اى ؟ عرض كرد: بلى ايمان آورده ام ولى مى خواهم كه مطمئن شوم .) خدا هم به او نماياند، امّا على عليه السّلام جمله اى را فرمود، كه دوست و دشمن ، آن را نقل كرده اند. حضرت در جواب صعصعه ابن صوحان ، - كه وقتى پرسيد: يا اميرالمؤ منين تو بالاترى يا حضرت ابراهيم ؟ - فرمود: ((ابراهيم عليه السّلام براى اطمينان قلبى خودش ‍ بخداوند عرضه داشت : (رَبِّ اَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمُوتى ) امّا من آنچنان اطمينان دارم كه (لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يَقيناً):(43) (اگر پرده هاى غيبى از مقابل من برداشته شود بر يقين من افزوده نخواهد شد.))
حجاج گفت : ((آفرين بر تو اى حرّه ! استدلال بسيار خوبى كردى ، حالا بگو، برترى على عليه السّلام بر موسى چيست ؟)) حرّه گفت : ((حضرت موسى وقتى كه - در دفاع از مظلوم - يكى از ياران فرعون را كشت و به او خبر دادند كه طرفداران فرعون مى خواهند تو را به قتل برسانند. (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ):(44) (او در حالى كه مى ترسيد، از مصر خارج شد و بسوى مدين رفت .) امّا حضرت على عليه السّلام در ليلة المبى ، (شب هجرت ) بجاى پيغمبر خوابيد و جان خود را بدون واهمه ، فداى پيامبر كرد، اين در حالى بود كه خطر قتل او، حتمى بود؛ اين عمل آن حضرت ، مورد تقدير خداوندى قرار گرفت ؛ آنجا كه مى فرمايد: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ):(45)(بعضى از مردم جان خود را براى رضاى خدا مى فروشند.)
حجاج گفت : ((احسنتِ! حالا دليل خويش را بر افضلت على عليه السّلام سبت به حضرت سليمان ، بيان نما.)) حرّه گفت : ((حضرت سليمان به خداوند عرضه داشت : (رَبِّ اغْفِرْلى هَبْ لى مُلْكاً لايَنْبَغىِ لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدى ):(46) (پروردگارا! مرا ببخش و ملك و سلطنتى به من كرامت فرما كه سزاوار احدى بعد از من نباشد.) امّا على عليه السّلام درباره دنيا و بيزارى از رياست آن فرمود: ((هَيْهاتَ! غُرّى غَيْرى لاحاجَةَ لى فيكَ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثاً لارَجْعَةَ فيها!))(47) (اى دنيا! از من دور شو و غير مرا فريب ده ، من نيازى بتو ندارم ، من تو را سه طلاقه نموده ام و رجوعى در آن نيست .)(48)

برو اين دام بر مرغ دگر نه
كه عنقا را بلند است آشيانه


19- ((اقتباس از قرآن ))

ديوانه اى در شهر بغداد، از دست كودكان فرار مى كرد و بچه ها او را دنبال كرده و به او سنگ مى زدند. ديوانه در حال فرار، به مقابل خانه يكى از بزرگان ثروتمند شهر رسيد؛ و آن شخص نامدار، در سكّوى خانه خويش ‍ نشسته و غلامان و نوكرانش ، در اطراف او صف زده بودند.
ديوانه به پيش او دويده و اين آيه را خواند: (يا ذَالْقَرْنَيْنِ اِنَّ يَاءجُوجَ وَ مَاءجُوجَ مُفْسِدُونَ فى الاَْرْضِ):(49) (اى ذوالقرنين ! ياجوج و ماءجوج در اين سرزمين فساد مى كنند؛ (فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجَاً): آيا ممكن است ما هزينه اى بتو بدهيم ؟ (عَلى اَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدّاً): كه ميان ما و آنها سدّى ايجاد كنى ؟)) آن بزرگ مرد، از اقتباس او به اين آيه ، شگفت زده شده و آن ديوانه ، در نظر او بزرگ جلوه كرد؛ او را مورد تحسين قرار داده و بچه هاى بى ادب را از او دور ساخت ، و با احترام او را به منزل برده و بعد از پذيرائى مقامش را گرامى داشت .


20- ((عاقل ديوانه نما))

ديوانه اى به جلسه درس ابويوسف آمده و در كنار شاگردان او نشست و خطاب به استاد گفت : ((سؤ الى دارم .)) گفت : ((بپرس .)) ديوانه چنين پرسش ‍ كرد: ((اى استاد! خداوند مى فرمايد: (وَ اِنْ مِنْ اُمَّةٍ اِلاّ خَلا فيها نَذيرٌ):(50) (هر اُمّتى در گذشته ، پيامبرى بيم دهنده داشته است .) و سگها نيز يك امت ، محسوب مى شوند زيرا خداوند مى فرمايد: (وَ ما مِنْ دابَةٍ فىِ الاَْرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمْثالُكُمْ):(51) (هيچ جنبنده اى در روى زمين ، و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند، نيست مگر اينكه اُمّتهايى همانند شما هستند.) حالا بگو كه : بيم دهنده و نذير سگها كيست ؟)) ابو يوسف ، هر چه فكر كرد نتوانست جواب آن ديوانه را بدهد و در نتيجه از پاسخ فرومانده و هيچ چيز نگفت .(52)


21- ((روز اذان ))

روزى سليمان بن عبدالملك - هفتمين خليفه اموى (96 - 99 ه‍) بر بالاى منبر سخنرانى مى كرد. مردى از ميان مردم فرياد برآورد: ((اى خليفه ! روز اذان را فراموش نكن .)) سليمان بعد از اتمام سخنرانى ، از منبر پائين آمده و آن مرد را خواسته و گفت : ((اى مرد منظورت از روز اذان چيست ؟)) پاسخ داد: ((خداوند مى فرمايد: (فَاَذَّنَ مُؤْذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ)(53): (در روز قيامت مُؤ ذِّنى در بين آنان ندا مى دهد كه لغنتِ خدا بر ستمگران باد!)
خليفه گفت : چه ستمى در حق تو واقع شده است ؟)) مرد گفت : ((در فلان منطقه زمينى داشتم كه وكيل تو، آنرا به زور و ستم از من ستانده است .)) سليمان به وكيل خود نوشت : ((زمين اين شخص را به او برگردان و يك زمين همانند آن از ملك خودت بر آن بيفزاى .))(54)


22- ((دست خداوند بالاى همه دستهاست ))

ابوالعيناء اهوازى ، يكى از فصحاى عرب و بُلَغاى ادبست . وى مى گويد: ((روزى براى رفع مشكل و گرفتارى خويش ، به احمد بن ابى داود، وزير ماءمون رجوع كرده و اظهار داشتم : ((اى وزير! من دشمنان قوى و زيرك دارم و آنها در آزار و اذيت من از هيچ كوششى فروگذارى نمى كنند.)) وزير پاسخ داد: (يَدُاللّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ):(55) (دست قدرت خداوند بالاى همه دستها است .)
گفتم : ((مكر و حيله آنان خيلى قوى است و من از نقشه آنان در امان نيستم .)) گفت : (وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ الشَيِئُ اِلاّ بِاَهْلِهِ):(56) (و نيرنگهاى بد، تنها دامان صاحبانش را مى گيرد.)
گفتم : ((آنها بسيارند و من تنها و بى كسم .)) گفت : (كَمْ مِنْ فِئةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِاِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصّابِرينَ):(57) چه بسيار گروههاى كوچكى ، كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظيم و بسيار، پيروز شدند و خداوند با صابران و استقامت كننده گان است .(58)


23- ((صوت دلرباى حضرت مهدى عليه السّلام))

عالم بزرگوار، مرحوم ملا زين العابدين سلماسى مى گويد: ((روزى علاّمه بحرالعلوم ، وارد حرم مطهر حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام شد و به اين بيت ترنّم مى كرد:

چه خوشست صوت قرآن ، ز تو دلربا شنيدن
به رخت نظاره كردن ، سخن خدا شنيدن
از سيّد، سؤ ال كردم : ((به چه مناسبت اين بيت را زمزمه مى كنيد؟)) فرمود: ((چون وارد حرم مولايمان اميرالمؤ منين عليه السّلام شدم ، ديدم كه حضرت حجت (روى له الفداء) با آواز شيوا و دلنشين در بالاى سر، قرآن تلاوت مى فرمود، چون صداى آن بزرگوار را شنيدم اين بيت را خواندم ؛ امّا وقتى وارد حرم شدم ، قرائت را ترك نموده و از حرم بيرون رفتند.))(59)


24- ((جواب سلام ))

روزى شخص خلافكارى را بحضور عبدالملك آوردند. آن شخص به محض ورود، با صداى بلند گفت : ((السلام عليك يا امير! عبدالملك با عصبانيت گفت : ((لا سلام الله عليك : سلام خدا بر تو نباشد.)) آن شخص ‍ گفت : ((يا امير! خداوند چنين نفرموده : بلكه در سوره نساء فرموده : (وَ اِذا حُيّيتُمْ بِتَحيّةٍ فَحَيُّو بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها.)(60): هرگاه به شما تحيت بگويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد، يا لااقل به همان گونه پاسخ گوئيد. و همچنين در سوره انعام فرموده : (وَ اِذا جاءَكَ الذَّينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ.)(61):(يعنى هرگاه ، آنانكه به آيات ما ايمان آورده اند، نزد تو آيند بگو سلام بر شما باد.) عبدالملك از اين جواب خوشنود شده و او را بخشيد.


25- ((داستان انگشتر))

انس بن مالك مى گويد: ((روزى سائلى وارد مسجد شد و در حاليكه از مردم درخواست كمك مى كرد، چنين گفت : ((اى مردم ! چه كسى قرض دراز مدت مى دهد كه بطور كامل برايش برگردانده شود. على عليه السّلام در گوشه اى از مسجد، در حال ركوع نماز بود، دست خود را بطرف سائل - كه در پشت سر آنحضرت بود- دراز كرده و اشاره فرمود، كه : انگشتر را از دستم در آورده و براى خودت بردار.
پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله به عمر، كه در كنارش نشسته بود فرمود: ((بر او واجب شد.)) عمر گفت : ((پدر و مادرم فدايت يا رسول الله !، چه چيزى واجب شد.)) فرمود: ((بخدا سوگند، بهشت بر على عليه السّلام واجب شد. با بيرون شدن انگشتر از دست او، تمام پليديها و زشتيها از او دور شد.)) انس ‍ مى گويد: بعد از اين صحنه تحسين برانگيز، هيچكس از مسجد بيرون نرفته بود كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: (اِنَّما وَليُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤ تُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُون )(62):(سرپرست و ولّى شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند؛ همانها كه نماز را سرپا مى دارند و در حال ركوع ، به فقيران زكات ميدهند.)
حضرت علامه امينى ؛ بعد از اينكه شصت و شش نفر، از دانشمندان اهل حديث را كه اكثر آنها اهل تسنن هستند، با اسم كتابهايشان نام مى برد، مى فرمايد: ((اين حديث در اين كتابها موجود است و آنها تصريح دارند، كه اين آيه شريفه ، در مورد خاتم بخشى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام نازل شده است .(63)

ادامه نوشته