بازی جنگ جدید
این حرفها که خوشۀ گندم نمی شود
نـانـی بـرای سفـرۀ مـردم نمی شود
این حـرفها که از سر تکرار می زنید
روی لبان شهـر، تبـسّـم نمی شود
گفتی که مؤمنی و مسلمان! ولی کجا؟
ایمـان که بـا زبــان تـکلــم نمی شود
یک رنـگ و ساده بـاش برادر.. که آینه
هـرگـز دچـار سـوء تفـاهـم نمی شود
در کـــوره راهِ منـصـبِ دنیـای بـی وفـــــا
هرکس که باخداست، دمی گم نمی شود
بـر سـاحـل سونامی دریـای حــادثه
صخره اسیر مـوج تـلاطـم نمی شود
عمار باشی اگر برای ولـیّ خویش
کشور دمی دچار تهاجم نمی شود
ما بی خیال حضرت مولا نمی شویم
تو فکر هم نکن که تجسّـم نمی شود
شعرت حقیقتی است مهاجر ولی چه سود
داروی زخــم کهنـۀ مـــــــــردم نمی شود
چندیست که ابلیس زند ناله و فریاد
از دست چه چیز؟
از آدمی زاد !!
گوید به خدای خویش یارب :
من طالب توبه، عشقم، ارشاد
فرمود به او خدای واحد
ای رانده شده ، خبیث ، شیاد
آیـا امـروز حاضر هستی
یک سجده کنی به آدمی زاد
ابلیس چنین جواب حق داد:
ای وایم و ای دادم و بیداد
ای کاش مرا کسی نمی زاد
آری به خدا حاضرم اما
کو مرد؟
کجاست آدمی زاد؟
در شیطنت و گناه و فتنه
اینها که برایم.. هستند استاد
یارب تو بگو به من که امروز
کو مرد.. کجاست آدمی زاد.........؟
خدا گفت : چرا ، مال تو هم هست . خدا گفت : دوست داشتن یک گل ، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندانی نیست . اما دوست داشتن یک سوسک ، دوست داشتن " تو " کاری دشوار است . دوست داشتن ، کاری ست آموختنی و همه کس ، رنج آموختن را نمی برد . ببخش ، کسی را که تو را دوست ندارد ، زیرا که هنوز مومن نیست ، زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته ، او ابتدای راه است . مومن دوست می دارد . همه را دوست می دارد . زیرا همه از من است و من زیبایم ، چشم های مومن جز زیبا نمی بیند . زشتی در چشم هاست . در این دایره ، هر چه که هست ، زيباست .آن که بین آفریده های من خط کشید شیطان بود . شیطان مسئول فاصله هاست . حالا قشنگ کوچکم ! نزدیک تر بیا و غمگین نباش . قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچ گاه نیندیشید که نازیباست.

حضرت فاطمه(س)ميفرمايند: و من، آن كلمهي نيكوي خداوندم. (الفضائل/80)
من فاطمهام، واژهي حسناي خداوند
از ماه نشان دارم و با آينه پيوند
من فاطمهام، سرخ تر از خاطره ي سيب
من فاطمه ام، سبزتر از واژهي لبخند
حضرت فاطمه(س)ميفرمايند: و ما وسيلهي ارتباط خدا با مخلوقاتيم. (دلائلالامامه/32)
سرشار نگاه آسمان كن ما را
از خود برهان و بينشان كن ما را
اي واسطهي فيض خداوند كريم
بر سفرهي دوست، ميهمان كن ما را
گل با ناز و عشوه رو به غنچه کرد و با حالت تمسخر گفت:
تو خسته نمی شوی این
همه دور خودت را پوشانده ای و گلبرگ های زیبایت را مخفی نموده ای؟ چرا مثل
من اجازه نمی دهی دیگران از زیبائیت استفاده کنند و با بو کردنت زیبایی
زندگی را بیشتر احساس کنند.
غنچه با حُجب و حیا نگاهی به گل انداخت و خیلی آرام گفت:در
اینکه اگر گلبرگهایم را باز کنم زیباتر می شوم حرفی نیست اما ترس من این
است که با این کار به زندگی ام پایان دهم و دیگر لذت بودن در این باغ زیبا
را از دست بدهم.
گل که دیگر تمام گلبرگ هایش را نمایان کرده بود، خنده بلندی زد و گفت:
ترس ندارد، مگر تا حالا برای من که این همه زیبا شده ام اتفاقی افتاده!؟
غنچه که با نگاهش دنبال باغبان می گشت رو به گل کرد و ادامه داد:
گل
عزیز، خودت هم می دانی که باغبان پیر، خیلی برای زیبائی هایت زحمت کشیده
است و اگر این طور ادامه دهی، توسط جوانان هزره چیده می شوی و حسرت و آه را
به دل باغبان می گذاری؛ پس بهتر است کمی پوشیده تر باشی تا هم از لذت در
باغ بودن بهره ببری و هم از گزند دیگران در امان باشی.گل که از
حرفهای غنچه هیچ درسی نگرفته بود با بی اعتنایی پُشتش را به غنچه کرد و با
دست گلبرگ هایش را زینت داد که یکدفعه جوانی از دور پیدا شد. گل به محض
دیدن جوان، برای اینکه بیشتر جلوه کند، گلبرگ هایش را به دوروبر ساقه
آویزان کرد.
جوان کنار باغچه نشست؛ گل که منتظر محبت
و نوازش جوان بود، غافلگیر شد و با صدای بلندی، غنچه را از قطع شدن ساقه
اش خبر داد. اما دیگر کاری از دست غنچه بر نمی آمد. گل با ساقه ای کوچک در
دست جوان بود و غنچه هر لحظه دور شدنش را نظاره می کرد. فردا صبح وقتی غنچه
از خواب بیدار شد با صحنه ای مواجه شد که غم عالم را به دلش نشاند.
او با کمال تعجب دید که گل پژمرده کنار همان باغچه افتاده و دیگر رَمقی برای زندگی ندارد و هیچکس هم نگاهش نمی کند.

از بچههای کودکستان سوال هوش زیر پرسیده شد:«اتوبوس شکل زیر به کدام طرف حرکت میکند؟» به دقت به شکل نگاه کنید.
جواب این تست هوش را میدانید؟
تنها دو جواب وجود دارد: «چپ» یا «راست»
دربارهاش فکر کنید ...
هنوز نمیدانید به کدام طرف حرکت میکند؟
عیب نداره! ما به شما میگوئیم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تمام بچه کودکستانیها جوابشان این بود: به طرف چپ.
وقتی از آنها پرسیده شد: «چرا فکر میکنید که اتوبوس به طرف چپ حرکت میکند؟»
جواب همهشان این بود: «چون درب اتوبوس دیده نمیشود.»
خجالت کشیدید، مگه نه؟
عیب نداره! ناراحت نباشید.
من خودم هم جوابش را نمیدونستم.
زیر یک سنگ
در گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم
همین!
یک کمی خاک
که دعایش
دیدن آخرین پله ی آسمان بود
آرزویش همیشه
پر زدن تا ته کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی، من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم؟؟؟
بیاین بیاین بچه ها دعا کنیم توشبها
که ای خدا زود بیاد مهدی صاحب زمان که ای خدا زود بیاد مهدی صاحب زمان
درس چهارم
بچه ها سلام حالتون خوبه مي خوام امروز چند تا سوال از تون بپرسم !
به اون کاري که خدا دستور داده و بايد انجام بديم چي مي گن؟ واجب
حرف دوم نام امام هشتممان؟ رضا
(مربي حرف ضاد را وسط و دو حرف واو دو طرف آن مي نويسد )
بچه ها حرف اول ضلع را وسط و حرف اول واجب را دو طرف آن مي نويسيم خوب چي شد؟
و
+ ض + و وضو
آفرين بچه ها ميشه وضو .
وقتي ميخوايم براي صحبت کردن با خدا آماده بشيم اول بايد چه کار کنيم؟
درسته بايد وضو بگيريم بچهها حاضريد همه با هم وضو بگيريم؟ پس همه آستينها شون رو بالا بزنن، فکر کنيم جلومون يه چشمه است ، وقتي ميخوام وضو بگيريم با سد و دست وپا سروکار داريم،بخ اينها ميگن اعضاي وضو فقط حواسمون باشه موقع وضو گرفتن اسراف نکنيم(اگر لازم بود مربي محترم اسراف را توضيح دهد) چون خدا اسراف کار ها رو دوست نداره !
حالا اگه دستمون يا صورتمون يا پاها مون که اينها اعضاي وضو بودند کثيف باشه ممکنه آب به پوستمون نرسه پس اونها رو قشنگ با آب مي شوييم.تا آب به همه اعضای وضو برسه.
حالا نشستيم سر چشمه، اول کمي آب مي نوشيم وقتي آب خورديم بعدش چي مي گيم؟
درسته! سلام بر حسين (عليه السلام).
حالا يک مشت آب برمي داريم (مربي تمام وضو را براي بچه ها خيلي روشن و واضح اجرا مي کند تا تمام دانش آموزان متوجه شوند و به اينکه تمام مکان وضو بايد کاملا خيس شوند نيز اشاره کند.)
خوب مشت آبمون رو از جايي که موهاي سرمون دراومده مي ريزيم بعد از بالا به پائين به اندازه پهناي دست (مربي پهناي دست را به بچه ها نشان مي دهد) مي کشيم، خوب تا کجا بايد بکشيم تا زير چانه
حالا يه مشت ديگه آب بر مي داريم از آرنج دست راست مي ريزيم و از بالا به پائين مي کشيم . از آرنج تا نوک انگشتان حواسمون باشه که جايي خشک نمونه . حالا مي رسه نوبت دست چپ اونهم
دقيقا مثل دست راست يه مشت آب از آرنج مي ريزيم و از بالا تا نوک انگشتان مي کشيم.
بچه هاحواسمون باشه موقع آب ريختن با مشتمون فقط تا دوبار مي تونيم آب بريزيم و اگردو
بارمشت آب ريختيم دفعه سوم ديگه نمي تونيم آب بريزيم پس اگر آب براي بار سوم ريختيم وضو مون باطل ميشه و بايد از اول وضو بگيريم.
(مربي محترم بايد به اين نکته توجه داشته يباشند که شستن صورت با دست براي سومين بار، جايز نيست و فقط ريختن آب به دست و صورت براي دفعات سوم و چهارم اشکالي ندارد ولي چون بچهها با هر بار ريختن آب حتما صورتشان را هم ميشويند به اين نکته در کلاس اشاره نشود.)
حالا نوبت به مسح سر و پا ها مون مي رسه يادتون باشه که موقع وضو بايد سر مون و پاهامون که مي خواهيم روي آنها مسح بکشيم خشک باشند ولي صورتمون يا دستامون اگر قبل از وضو خيس باشند اشکالي نداره.
خوب حالا نوبت مسح سر مونه دستمون رو ديگه خيس نمي کنيم و با همون دست خيس مون از وسط سر تا جايي که موها روئيده است, مي کشيم فقط مواظب باشيد موقع مسح سر، سرتون تکون نخوره و ثابت باشه.
حالا مي ريم سراغ مسح پا , اول پاي راست با همون دست خيسمون بدون اينکه خيسش کنيم از سر انگشت شصت پا تا برآمدگي پا مي کشيم بعد مي ريم سراغ پاي چپ اونهم مثل پاي راست بدون اينکه دستمون رو خيس کنيم مسح ميکشيم.
(مربي محترم از يکي از بچهها يي که الآن در کلاس با وضو آشنا شد مي خواهد که تمامي اعضاء و مراحل وضو را دقيقا به بچه ها نشان دهد.)
خوب حالا يه صلوات بلند بفرستيد .
خوب حالا بچه ها يه سوال ديگه .
چه موقع هايي بايد وضو بگيريم؟ (مربي پاسخهاي بچه ها را مي شنود و ادامه مي دهد:)
آفرين يکي براي نماز خوندن. بچه ها نماز بدون وضو درسته يا باطله ؟ - بله, باطله .
ديگه موقع قرآن خوندن شما وقتي که قرآن مي خوانيد,اگر دستتون به خط قرآن نمي خوره بهتره که وضو بگيريد ولي اگر دستتون به خط قرآن مي خوره بايد حتما وضو داشته باشيد يعني واجبه که وضو داشته باشيم.
حالا يه صلوات بلند ديگه بفرستيد.
حالا يه سوال کوچولوي ديگه کي مي تونه بگه چه موقع وضوي ما باطل مي شه و اگه بخوايم نماز يا قرآن بخوانيم دوباره بايد وضوبگيريم؟ (مربي پاسخهاي بچه ها را مي شنود)
درسته هنگام خواب وضوي ما باطل مي شه و بعد از بيدار شدن بايد دوباره وضو بگيريم
ديگه موقع دستشويي رفتن وضوي ما باطل ميشه و دوباره بايد وضو بگيريم .
حالا آخر کلاس مي خواهيم با هم يه شعر بخونيم (مربي بيت زير را پاي تخته مي نويسد واز بچه ها مي
خواهد هر وقت دستش را بالا آورد همگي با هم اين بيت را تکرار کنند:
(وضو مي گيرم تا تميز باشم تا پيش خدا من عزيزباشم)
آماده ايدبا هم می خوانيم؟:
وضو مي گيرم تا تميز باشم تا پيش خدا من عزيزباشم
با نام خدا ميگيرم وضو نيت مي کنم از براي او
دست و پاهايم صورت و مويم مي کنم تميز پيش از وضويم
گردي صورت حالا مي شويم بالا به پائين از زير مويم
حالا نوبت شستن دستهاست اول کدام دست ؟ اول دست راست
از روي آرنج تا سر انگشت مي شويم با آب يک مشت و دو مشت
مثل دست راست, دست چپم را بالا به پائين مي شويم حالا
مي کشم يک بار, مسح سرم را به جلوي مو دست ترم را
بعد از مسح سر, مسح هر دو پاست اما به ترتيب، اول پاي راست
جاي مسح پا, از سر انگشت پائين به بالا مي کشم با دست
با دست راستم روي پاي راست با دست چپم روي پاي چپ
آماده هستم براي نماز با نام خدا مي کنم آغاز
وضو مي گيرم تا تميز باشم تا پيش خدا من عزيزباشم
وضو مي گيرم تا تميز باشم تا پيش خدا من عزيزباشم
(کلاس با دعا و این شعر تمام می شود.)
دستامو نو می بریم بالا با همدیگه می کنیم دعا
عمر زیاد بده خدا هم به مامان هم به بابا
خدا که ما رو دوست داره دعامونو قبول داره
چشم می دوزیم به آسمون میگیم خدای مهربون
غصه رو از ما بردا ر آقامونو زود بیار
این پست به در خواست یکی از همکاران مربی تهیه شده ومن الله توفیق
هزینه: تلاش برای شادی امام زمان علیه السلام
سلام دوستان خوبم اینم فایل صوتی جلسه معنویمون دردبیرستان که بچه هاگفتندمیخواهیم داشته باشیم
البته چون سیستم صوت خوب نبود وباگوشی ظبط کردم دیگه امابدم نشده
برای دانلودکلیک کنید مناجات ودعای توسل
اینم یه روضه ومناجات کوچولوازخودم
زیر بالشم
پنهان میکنم
ناگهان شاعری مهربان
از دیواره رگهایم
می گذرد
افسوس می خورم
چرا با دستمالی که به من دادی
شیشه دلم را
پاک نکردم
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گر چه درحسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود
من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلندو نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
آرزویم این بود... دور اما چه قشنگ
تا روم تا در دروازه نور
تا شوم چیده به شفافی صبح ...
درکدام جنگ ناپلئون مرد؟
در اخرین جنگش
اعلامیه استقلال امریکا درکجا امضاشد؟
در پایین صفحه
علت اصلی طلاق چیست؟
ازدواج
علت اصلی عدم موفقیتها چیست؟
امتحانات
چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟
نهار و شام
چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟
نیمه دیگر ان سیب
اگر یک سنگ قرمز را در دریا بیندازید چه خواهد شد؟
خیس خواهد شد
یک ادم چگونه ممکن است هشت روز نخوابد؟
مشکلی نیست شبها می خوابد
چگونه می توانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟
شما امکان ندارد فیلی را پیدا کنیدکه یک دست داشته باشد
اگر در یک دست خود سه سیب و چهارپرتقال و در دست
دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید
کلا چه خوهید داشت؟
دستهای خیلی بزرگ
اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند
چهارنفر ان را درچند ساعت خواهند ساخت؟
هیچچی چون دیوار قبلا ساخته شده
چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به زمین بتونی بزنید بدون ان که ترک بردارد؟
زمین بتونی خیلی سخت است و ترک بر نمی دارد
یک پاورپوینت زیبای مسابقه ای مخصوص دوستان خوبم ومربیان مدارس باامیدبه رضایت خداوندمهربانیها هزینه دانلودیک صلوات عاشقانه برای تعجیل درظهورمعشوق عصرحاظر امام زمان علیه السلام برای دانلود روی لینک دانلود کلیک کنید
|
در اكثر كتب معتبره و مفتاح الجنة مرويست كه روزى جبرئيل به خدمت
حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمده عرض كرد: يا رسول الله امر عجيب و غريبى مشاهده
كرده ام و آن اين است كه در وقت نزول ، گذرم از كوه قاف افتاد ناله سوزناكى شنيدم
جلوتر رفتم فرشته اى را ديدم كه پيش از اين ، همين فرشته را در آسمان با جلال و
عظمت ديده بودم ، كه بالاى تختى از نور مى نشست و هفتاد هزار نفر از ملائكه در
حضورش صف بسته مى ايستادند، و چون نفس مى كشيد از نفس او ملائكه خلق مى شدند. |