درد دل با خدا

وقتی انقدر در زندگی مادی غرق میشویم که زنگار غفلت بر قلبهایمان می نشیند و از اسمان غافل می شویم.تصورمان از خوشبختی متفاوت از واقعیت

ان میشود و چیزی جز سراب نیست.سرابی که بارها از سوی فریب خوردگان ازموده شده.

خدایا

لازم است با تو حرف بزنم . میدانم در بیابان دنیا گم شده ام پس ای مهربان راه را نشانم بده.

مرسی داداشی

درد دل با خدا

الهی توفیقم بده که بیش از طلب همدردی همدردی کنم.                                                  

بیش از انکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم.

بیش از انکه دوستم بدارند دوست بدارم.

زیرا در عطا کردن است که میستایم و در بخشیدن است که بخشنده میشوم.

                    و

در مردن است که حیات ابدی می یابم.    

 

 

داستانهای کوتاه واموزنده2

وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس
از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک
تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده
است؛اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال
دیگری روبرو شده اید؛ اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن
بگویید بخت یارتان است؛ و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری
مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید.هاروی
مک کی می گوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطه ای به انتظار تاکسی
ایستاده بودم که ناگهان راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از
اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت:

«لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.» سپس کارت کوچکی را به من داد و
گفت: «لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.» بر روی کارت
نوشته شده بود: در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و
در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.من چنان شگفت زده شدم که گفتم
نکند هواپیما به جای نیویورک در کره ای دیگر فرود آمده است. راننده در را
گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم.پس از آنکه راننده پشت فرمان
قرار گرفت، رو به من کرد و گفت:«پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک
فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانیکه رژیم تغذیه
دارند، هست.» گفتم: «خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم». راننده
پرسید:«در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه، کدام را میل دارید؟» و سپس
با دادن مقداری آب میوه به من، حرکت کرد و گفت: «اگر میل به مطالعه دارید
مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.» آنگاه، بار
دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: «این فهرست ایستگاههای
رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من می توانم درباره
بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و
اگر تمایلی نداشته باشید می توانم سکوت کنم.در هر صورت من در خدمت شما
هستم.» از او پرسیدم:«چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟» پاسخ داد:«
دو سال.» پرسیدم:«چند سال است که به این کار مشغولید؟» جواب داد:«هفت سال.»
پرسیدم پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟»گفت: «از همه چیز و همه کس،از
اتوبوسها و تاکسیهای زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که
نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم.روزی در اتومبیلم نشسته بودم
و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد.مضمون حرفش این
بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و
چون عقابها اوج گیرید. پس از شنیدن آن گفتار رادیویی به پیرامون خود
نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته
بودم. تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و
سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند.سخنان وین دایر، بر من
چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم
به وجود آورم.» پرسیدم:« چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟» گفت:«سال اول،
درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید.» نکته ای که مرا به
تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی
راننده تاکسی در میان گذاشتم؛ اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت
نشان دادند و از آن استقبال کردند.بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر
و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را
نمی توانند برگزینند. شما، در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به
همین دلیل نمی توانید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن
بیندازید.پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای
موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.





یک بچه ی کوچیک می خواست خدا رو ببینه.

اون میدونست که برای دیدن خدا راه درازی در پیش داره.

لوازمش رو برداشت و سفرش رو شروع کرد.

کمی که رفت ,با پیرزنی روبرو شد.پیرزن توی پارک نشسته بود

و به چند تا کبوتر زل زده بود.پسر کنار او نشست و کوله پشتیش رو باز کرد.

تازه می خواست جرعه ای از نوشیدنی ش رو بنوشه که احساس کرد پیرزن گرسنه س.

پسرک به اون تعارف کرد.

پیرزن با تشکر زیاد , قبول کرد و لبخندی زد.

لبخند او برای پسرک آن قدر زیبا بود که هوس کرد دوباره آن را ببیند

پس دوباره تعارف کرد و دوباره پیرزن به او لبخند زد. پسرک بسیار خوشحال بود.

آنها تمام بعدازظهر را به خوردن و تبسم گذراندند , بدون گفتن حرفی.

با تاریک شدن هوا پسرک احساس خسته گی کرد , بلند شد و آماده ی رفتن شد.

چند قدم که برداشت دوباره به سوی پیرزن دوید

و او را در آغوش گرفت و پیرزن هم لبخند بسیار بزرگی زد.

هنگامی که پسر به خانه اش برگشت , مادرش از چهره ی شاد او متعجب شد.

پرسید:” چی شده پسرم که این قدر خوشحالی؟  پسر جواب داد: من با خدا نهار خوردم.

و قبل از واکنش مادرش اضافه کرد:

“می دونی مادر, اون قشنگترین لبخندی رو داشت که من تا حالا دیده ام.”

و اما پیرزن نیز با قلبی شادمان به خانه اش بازگشت.

پسرش با دیدن چهره ی بشاش او پرسید:”مادر , چی تو رو امروز این جور خوشحال کرده؟”

و اون جواب داد:” من امروز با خدا غذا خوردم.”

و ادامه داد:”اون از اون چیزی که انتظار داشتم جوان تر بود.”

ما نمی دانیم خدا چه شکلی است.

مردم به خاطر دلیلی به زندگی ما وارد می شوند؛بله یک دلیل.

پس چشمان وقلبهای تان را باز کنید. ممکن است هر جا با خدا روبرو شوید.




آهو خیلی خوشگل بود . یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟

آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.

پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.

حاکم پرسید : علت طلاق؟

آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره.

حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: شوخی سرش نمیشه, تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.

حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: آبروم پیش همه رفته , همه میگن شوهرم حماله.

حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عین طویله است.

حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.

حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.

حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: از من خوشش نمی آد, همه اش میگه لاغر مردنی , تو مثل مانکن ها می مونی.

حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟

الاغ گفت: آره.

حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟

الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.

حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چی کارش میشه کرد.

نتیجه گیری اخلاقی: در انتخاب همسر دقت کنید.

نتیجه گیری عاشقانه : مواظب باشید وقتی عاشق موجودی می شوید عشق چشم هایتان را کور نکند.




در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
خار پشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند

و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگر را در کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنار هم دور شوند.و به همین دلیل از سرما یخ زده میمردند
از اینرو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود.
دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند، چون گرمای وجود دیگری مهمتر است  و این چنین توانستند زنده بمانند.


بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می‌آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.


یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند.

همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را

روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود،

چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند.

چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف

روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.

بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید.

گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد،

تا اینکه ? معجزه! ? رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش جاری بود.

خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را

که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید،

اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند،

شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.


چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت.
چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
جریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود.
خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت.

دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:

یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.

و بر بال دیگرش نوشتند:

هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.




پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد ، باز هم از زندگی خود راضی نبود . اما خود نیز علت را نمی دانست .

روزی پادشاهدر کاخ امپراتوری قدم می زد . هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد ، صدای ترانه ای را شنید . به دنبال صدا ، پادشاهمتوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد .

پادشاهبسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید : چرا اینقدر شاد هستی ؟ آشپز جواب داد : قربان ، من فقط یک آشپز هستم . تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم . ما خانه حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم . بدین سبب من راضی و خوشحال هستم .

پس از شنیدن سخن آشپز ، پادشاهبا نخست وزیر در این مورد صحبت کرد . نخست وزیر به پادشاه گفت : قربان ، این آشپز هنوز عضو گروه ۹۹ نیست . اگر او به این گروه نپیوندد ، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است .

پادشاهبا تعجب پرسید : گروه ۹۹ چیست ؟

نخست وزیر جواب داد : اگر می خواهید بدانید که گروه ۹۹ چیست ، باید چند کار انجام دهید : یک کیسه با ۹۹ سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید . به زودی خواهید فهمید که گروه ۹۹ چیست .

پادشاه بر اساس حرفهای نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با ۹۹ سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند .

آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید . با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد . با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت . آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و د آنها را شمرد . ۹۹ سکه ؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است . بارها طلاها را شمرد . ولی واقعا ۹۹ سکه بود . او تعجب کرد که چرا تنها ۹۹ سکه است و ۱۰۰ سکه نیست . فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست ؟ شروع به جستجوی سکه صدم کرد . اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد . اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد .

آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند .

تا دیروقت کار کرد . به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند . . آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند . او فقط تا حد توان کار می کرد . پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید . نخست وزیر جواب داد : قربان ، حالا این آشپز رسما به عضویت گروه ۹۹ درامد . اعضای گروه ۹۹ چنین افرادی هستند : آنان زیاد دارند اما راضی نیستند . تا آخرین حد توان کار می کنند تا بیشتر بدست آورند . آنان می خواهند هر چه زودتر ” یکصد ” سکه را از آن خود کنند . این علت اصلی نگرانی ها و آلام آنان می باشد . آنها به همین دلیل شادی و رضایت را از دست می دهند و البته همین افراد اعضای گروه ۹۹ نامیده می شوند .




پیامک زد شبی لیلی به مجنون 
که هر وقت آمدی از خانه بیرون

بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را

پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت

دعا کن ...

دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد

وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد

چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت

اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی

دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است

شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس
 
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی


برای دیدن ادامه مطالب بایک صلوات به ادامه مطالب بروید

ادامه نوشته

داستان کوتاه (نهمین در بهشت)

داستان کوتاه (نهمین در بهشت)
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ، فرشته پری به شاعر داد و شاعـر شعری بـه فرشته .شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعـر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت ...

خدا گفت: دیگر تمام شد! دیگرزندگی برای هر دوتان دشـوار می شود.

زیرا شاعری که بـوی آسمـان را بشنود ، زمیـن برایش کوچـک اسـت و فـرشته ای کـه مـزه عـشق را بچشد، آسمـان برایش تنـگ ...

فرشته دست شاعر را گرفـت تا راه های آسمان را نشانش بدهـد و...

شاعـر بال فرشته را گرفت تـا کوچـه پس کوچـه های زمیـن را به او معرفی کند .

شـب کـه هر دو به خانه برگشتند ، روی بال های فرشته قدری خاک بود و روی شانه های شاعر چند تا پر...

فرشته پیش شاعر آمد و گفت : می خواهم عاشق شوم .

شاعر گفت : نه! تو فرشته ای و عشق کار تو نیست .

فرشته اصرار کرد واصرار کرد ...

شاعر گفت : اما پیش از عاشقی باید عصیان کرد و اگـر چنین کنی از بهشت اخراجت می کنند . آیا آدم و سرنوشت تلخش را فراموش کرده ای ؟

اما فرشته باز هم پافشاری کرد آن قـدر که شاعر به ناچار نشانی درخـت ممنوعه را به او داد...

فرشته رفت و از میوه آن درخت خورد .

اما پرهایش ریخت و پشیمان شد!!!

آ ن گاه پیش خدا رفت و گفت: خدایا مرا ببخش من به خودم ظلم کرده ام . عصیان کردم و عاشق شدم وپشیمانم، آ یا حالا مرا از بهشت بیرون می کنی ؟

خداوند فرمود : پس تو هم این قصـه را وارونه فهمیدی ! پس تو هـم نمی دانی تنها آن که عصیـان می کند و عاشق می شود، می تواند به بهشت وارد شود !

و آ ن وقـت خدا نهمین در بهشت را باز کرد ...

فرشته وارد شد و شاعـر را دیـد که آنجـا نشسته است در سوگ هشت بهشت و رنج هبوط !

فرشته حقیقت ماجرا را برایش گفت اما او باور نکرد.

آدم ها هیچ کدام این قصه را باور نمی کنند. تنها آن فرشته است که می داند بهشت واقعی کجاست...!




سخن روز : همه دوست دارند به بهشت بروند,اما كسی دوست ندارد بمیرد .بهشت رفتن جرأت مردن میخواهد.

تصمیم بگیریم:استاد تغییر باشیم نه قربانی تقدیر،در بازی زندگی اگر عوض نشویم ، تعویض می شویم 

داستانهای کوتاه واموزنده1

سری جدید داستانهای پند اموز 98فان

خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم . این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است.

خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است.این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند.
خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم. ..

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.این یعنی من خانه ای دارم.
خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم.این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.
خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.
خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.
خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم.
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم. 


شکر شکر خدا را شکر


مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"
.............................................................................
و این داستان سال  های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی  و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند.... 


شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت …
پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم ....

بچه هاش شاد میشدن …
برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت …
چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….

پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم !
 
زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر !
 زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد …
 
پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر!  ادامه داستانهادرادامه مطالب


ادامه نوشته

ذکرایام هفته

این راهم به درخواست یکی ازبندگان خوب خداگذاشتم که قول داده بیشترمواظب نازاول وقتش باشه وبرامنم دعاکنه یادت نرها من به قول خودم عمل کردم درضمن کدش راهم درقالب وبلاگ سمت راست گذاشتم

Click for larger version


Image in Set Image in Set Image in Set Image in Set Image in Set Image in Set Image in Set

فوق العاده زیبا وعلمی خواص نمازشب

  شب و شب زنده‌ داري

 عبادت و راز و نياز با تنها معبود جهان هستي، آن هم در دل تاريك شب،

براي «اهل دل» لذّتي فوق العاده و غير قابل وصف دارد!.

آنان كه توفيق شب زنده‌داري نصيبشان مي‌شود و قطره‌اي از محبت

پروردگار بر مشام جانشان رسيده است، تمام دنيا و آنچه در آن است

، در نظرشان كوچك و حقير است.

سيّد السّاجدين امام زين العابدين (ع) در مناجات با حضرت حق، عرضه مي‌دارد:

«اي معبود من! كيست كه شيريني محبّتت را چشيده باشد

و آنگاه از تو رويگردان گشته و ديگري را به جاي تو مقصد و محبوب خود قرار دهد؟!.

و كيست كه با قُرب تو مأنوس گشته باشد و آنگاه آرزوي دل

به ديگري بستن و به غير تو پيوستن را به سّر ضمير خويشتن راه دهد؟!».

آري هنگام «شب» براي خلوت با «محبوب» و راز و نياز

با «معبود» و قرار دادن جان در رهگذر نفحات اهلي و تقرب

يافن به پروردگار و عرض نياز عاشقانه به درگاه خدا بهترين فرصت است.

رمز موفقيت همه انبياء و اولياء و صالحان و علماء مناجات

در دل شب بوده است، اكثر عنايات ربّاني بر انبياء عظام در سحرگاهان روي داده است.

پيامبر گرامي اسلام (ص) در چهل شب، در وادي طور به لقاء پروردگار نائل شد.

آري عاشقان حضرت حق، پيوسته انتظار مي‌كشند كه وقت شب

فرا رسد و پرده ظلمت شب بين آنان و ديگران حائل گردد تا

خلوتخانه اُنس با حضرت معبود تشكيل دهند.

خداوند مهربان به تمامي بندگان خود نظر لطف فراواني

دارد تا آنجا كه به بنده خود مي‌گويد:

«بنده من! نماز شب بخوان كه آن یازده رکعت است».

اما بنده به خدا مي‌گويد: خدایا! خسته‌ام نمی‌توانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم.

بنده من! دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر را بخوان.

اما بنده به خدا مي‌گويد: خدایا! خسته‌ام برایم مشکل

است نیمه شب بیدار شوم.

بنده من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

اما بنده به خدا مي‌گويد: خدایا! سه رکعت زیاد است.

بنده من! فقط یک رکعت نماز وَتر را بخوان.

اما بنده به خدا مي‌گويد: خدایا! امروز خیلی خسته شده‌ام آیا راه دیگری ندارد؟

بنده من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان بکن و بگو یا الله.

اما بنده به خدا مي‌گويد: خدایا! من در رختخواب هستم

و اگر بلند شوم خواب از سرم می‌پرد!.

بنده من! همانجا که دراز کشیده‌ای تیمم کن و بگو یا الله.

اما بنده به خدا مي‌گويد: خدایا! هوا سرد است و نمی‌توانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم.

بنده من! در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب می‌کنیم.

اما بنده اعتنای نمی‌کند و می‌خوابد.

پس خداوند به ملائكه خود مي‌گويد: ملائکه من، ببینید

من اینقدر ساده گرفتم اما بنده من بی‌اعتنا است و

خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم

برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده است.

خداوند، دو بار او را بیدار کردیم اما باز هم خوابید.

ملائکه من، در گوشش بگوید پروردگارت منتظر توست.

پروردگارا باز هم بیدار نمی‌شود!

اذان صبح را می‌گویند هنگام طلوع آفتاب است.

ای بنده بیدار شو نماز صبحت قضا میشود.

خورشید از مشرق سر بر می‌آورد خداوند رویش را بر میگرداند و می‌گوید:

ای ملائکه من، آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟

 

   شبانگاه

شب هنگام است كه افراد خانواده از تلاش و كوشش

روزانه، خسته به خانه برمي‌گردند.

در هنگام شب، افراد خانواده يكي يكي گرد هم مي‌آيند

و همديگر را پس از ساعتها دوري و فراق مي‌بينند و با تازه شدن

ديدار و ملاقات با عزيزان خويش و اعضاي خانواده انبساط خاطر

پيدا كرده و رفع خستگي مي‌كنند. دور هم جمع مي‌شوند و به

انتقال تجربيات و بيان مشكلات خود مي‌پردازند و با همدلي و

همفكري سعي مي‌كنند تا همديگر را ياري و كمك نمايند.

همچنين زن و شوهر پس از چندين ساعت دوري از هم،

در هنگام شب دوباره همديگر را ملاقات مي‌كنند و

خاطره عشق‌ها و دوست داشتن‌ها و محبت‌هايشان را با ديدن هم

، تجديد مي‌كنند و با مؤانست و همزباني خستگي‌هاي روزانه را از تن به در مي‌كنند.

شب فرصت خوبي براي ديدار با اقوام و انجام صله رحم است.

در اين ديدارها و شب نشيني‌ها افراد فاميل و دوستان و آشنايان

فرصت خوبي براي ملاقات و با خبر شدن از هم و همفكري و همكاري و همياري دارند.

يكي از مواهب ديگر شب، استراحت و تجديد قواي انسان است.

كارهاي روزانه، باعث خستگي بدن و روح انسان مي‌شود

و قواي انسان در پايان روز تقريباً رو به اتمام است و خستگي

ناشي از كار و فعاليت بر وجود انسان چيره شده است.

استراحت و خواب شبانه فرصت منحصر بفردي براي استراحت

جسمي و روحي انسانها و تجديد قواي بشر است. از آيه

هم استفاده مي‌شود كه شب مناسبترين زمان براي آسايش و استراحت

انسانها است. مؤيد اين مطلب بيماريهايي است كه در افراد شب كار

بروز مي‌كند. كساني كه در شب به جاي استراحت و تجديد قوا به كار

و فعاليت مي‌پردازند در معرض بيماريهاي متعددي قرار مي‌گيرند به

عنوان مثال: كار در شيفت شب و زير نور لامپ، احتمال

ابتلا به سرطان سينه را در زنان افزايش مي‌دهد. نتايج

دو تحقيق جداگانه و مستقل نشان داده است كه كار كردن

در ساعات شب و زير لامپ‌هاي قوي، باعث كاهش ترشح

هورمون ملاتونين و افزايش سطح استروژن در زنان شده و

در نتيجه احتمال ابتلا به سرطان سينه را تا 60 درصد افزايش مي‌دهد.

بر اساس اين مطالعات، قرارگرفتن در اين شرايط به مدت

طولاني، احتمال دچار شدن به اين بيماري را بيشتر مي‌كند

. در يكي از اين تحقيقات كه توسط مركز مطالعات سرطان

«فردهاچينسون» سياتل به سرپرستي دكتر اسكات ديويس

انجام شده، سابقه كار 763 زن مبتلا به سرطان سينه و

741 زن سالم مورد مطالعه قرار گرفت. نتيجه اين مطالعه

نشان داد در زناني كه حدود سه سال در ساعات شب كار كرده‌اند

، احتمال ابتلا به سرطان سينه در حدود 40 درصد بيشتر بوده و

در كساني كه بيش از سه سال در اين شرايط قرار داشته‌اند، اين

احتمال به 60 درصد مي‌رسد.

يكي ديگر از بيماريهايي كه افراد شب كار به آن دچار مي‌شوند

بيماري «ناكرولپسي» است. بيماران مبتلا به اين بيماري

بدون اختيار در روز چرت مي‌زنند و به خواب مي‌روند و با توجه به اينكه اين حالت ناگهاني و در حالات مختلف مثلا هنگام عبور از خيابان يا در حين انجام كار بروز مي‌كند. براي مبتلايان به آن، خطرناك است. بعد ديگر و پر اهميت شب،

تهجد و راز و نياز با آفريدگار بي‌نياز است. بسياري از امور مهم در شب اتفاق مي‌افتد.

از بعد ديگر نيز اين مطلب قابل توجه است كه در قديم كه

وسايل امروزي نبود و مسافرت در روز به دليل گرماي زياد و طاقت

فرسا بود، كاروان‌هاي تجارتي و مسافرتي از شب براي حركت و

مسافرت استفاده مي‌كردند. لشكريان در شب بسوي دشمن

حركت كرده شبيخون مي‌زدند و ...

حضرت علي (ع) در نامه 11 نهج البلاغه خطاب به زيادبن

نصر حارثي و تشريح بن‌ هاني كه همراه با لشكر آن حضرت

بسوي شام مي‌رفتند چنين توصيه فرموده‌اند:

«... و چون تاريكي شب شما را پوشاند، نيزه داران را در اطرف

لشكر (براي محافظت) بگماريد و جز اندكي نخوابيد ...

فوايد و آثار شب در زندگي انسانها، حيوانات، گياهان و حتي

آفرينش آنقدر زياد است كه قابل شمارش نمي‌باشد.

 
   

  فضليت سحر خيزي و نماز شب

 بايد توجه داشت كه وقت سحر، وقت بسيار مباركي است،

وقت تهجّد و عبادت خدا است. وقت انس گرفتن با محبوب حقيقي

در خلوت شب است. وقتي است كه پيشوايان معصوم اسلام

(سلام الله عليهم) مسلمانان را به بيداري و تهجّد در آن ترغيب

مي‌نمودند، وقتي است كه علماي بزرگ و صالحان روزگار

هميشه در آن وقت از خواب برمي‌خاستند و در پيشگاه حضرت

حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و  استغفار  مي‌پرداختند و حل

مشكلات زندگي و قضاي حوايج مهم خود را در اين ساعت از ذات

مقّدس حق تعالي مي‌خواستند و به مقصود مي‌رسيدند.

خداوند در دو جاي قرآن، كساني را كه در سحرگاهان به استغفار

مي‌پردازند و از خداوند كريم و رحيم بخشايش گناهان خود را

مي‌خواهند مورد تمجيد قرار داده است. (وقت سحر، آخرين

قسمت از يك ششم شب ميباشد. هر چند وقت نماز شب

از نصف شب به بعد آغاز مي‌شود و تا طلوع فجر ادامه پيدا

مي‌كند، ولي هر چه به طلوع فجر نزديكتر باشد، ثواب بيشتري دارد).

در روايات آمده است كه خداوند متعالي، هنگام سحر درهاى

آسمانها را مي‌گوشايد و مقرّبان به درگاه خداوند آيند و تسبيح

و تهليل و تكبير گويند و نغمات ذكر ايشان عالم قدس را بگيرد

و در اين ساعت است كه خداوند هر حاجتى از او خواسته شود اجابت

مى‌كند و وقت انتشار بركات بر زمين است و آنگاه كه نسيم سحر از

مطلع خويش عاشق وار نفس سرد برآرد، آن ساعت درهاى بهشت

باز شود و آن باد سحرگاهى با آن لطافت و راحت و لذت از جانب بهشت عَدَن روان باشد.

از داود پيغمبر پرسيدند: كدام وقت شب فضيلت بيشتر دارد؟ گفت

: ندانم ليكن دانم كه وقت سحر، عرش مجيد به جنبش درآيد.

محمد مصطفى (ص) را فرمان آمد كه اى محمد: مقام شفاعت

در قيامت مقامى بزرگوار و مقامى محمود و تو را مسلم است

و راهش اين است كه به شب برخيزى و نماز كنى. اى محمد،

اگر خشنودى ما خواهى، روز را به رسالت بگذران و اگر

«مقام محمود» خواهى، شب را به عبادت گذران و نماز شب كن.

از اين آيه برمى‌آيد كه نماز شب بر پيامبر واجب بوده است

و اين بخاطر نتيجه‌اى است كه به دنبال دارد. يعنى خدا او را

به مقام محمود مبعوث مى‌كند. مقام محمود، مقام بسيار

برجسته‌اى است كه ستايش همگان را بر مى‌انگيزد. از اين

رو در روايات آمده كه همان مقام «شفاعت كبرى» است

. زيرا همه خلايق بخاطر آنكه پيامبر بزرگترين شفيع در عالم آخرت است

، او را حمد مى‌كند. اما نماز شب براى همه مفيد است.

و نيز گفته‌اند كه اول شب، منادى ندا كند كه پرستندگان خدا برخيزيد

و عبادت كنيد. نيمه شب ندا كند: اى مطيعان برخيزيد و خدا را ياد كنيد و هنگام سحر ندا كند:

آمرزش خواهان كجايند كه استغفار كنند؟.

پس خوشا به حال كسانى كه به وقت سحر استغفار كنند و شراب مهر به جام عشق در آن وقت بنوشند كه خداوند فرموده: محبوبترين مردم نزد من كسانى هستند كه هنگام سحر از من آمرزش خواهند.

 انسان،با تداوم نماز شب و تهجّد و عبادتهاى شبانه، مى‏تواند

به مقامى‏ از كمال و صفاى نفس و قرب به خدا برسد كه چشم و گوش و دست‏ خدايى پيدا كند (جز حق نبيند، جز حق نشنود و جز حق، عمل نكند) و به آنجا برسد كه هر دعايى كند، مستجاب گردد.

تهجّد عبارت است از شب زنده‌دارى و به ذكر و مناجات و استغفار پرداختن و مؤاخذه نفس.

كسانى كه در مقامات علمى و معنوى و دينى به جايى رسيده‌اند،

از سحر خيزها بوده‌اند. در سحر، آمادگى فكرى و روحى و امكان ارتباط با خدا بيشتر است.

 

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ  ***  از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود

 

مرا در اين ظلمات آن كه رهنمايى كرد نياز نيم شب و درس صبحگاهى

بود رو به خواب كه حافظ به بارگاه قبول زد ورد نيمه شب و درس صبحگاهى بود.

 

  دانستنيهاي جالب:

خروس اذان صبح را چندین نوبت می‌خواند؟

خروس اذان ظهر و مغرب را نمی‌خواند اما اذان صبح را در چندین نوبت می‌خواند.

الف) 40 دقیقه قبل از اذان صبح حدود 15 بار بانگ می‌زند.

ب) 25 دقیقه بعد دو باره 15 بار تکبیر می‌گوید. سپس سکوت

می‌کند تا کسانیکه مشغول نماز شب هستند نماز شفع و وتر را

تمام کنند و دقیقاً موقع اذان در حدود 21 بار اذان می‌خواند و بلافاصله

دو دقیقه از هر بانگی تا چهل بار مشغول تکبیر می‌شود.

 

فضیلت وپاداش نمازشب

نماز شب از فضایل بسیارى برخوردار است و در روایات بدان تأکید فراوان شده است.
امام صادق (ع) فرمود: «شرف المؤمن صلاته باللیل و عز المؤمن کفّه عن اعراض الناس؛(1) شرافت مؤمن در گرو نماز شب است و عزت او در گرو خوددارى از ریختن آبروى دیگران است».
پیامبر (ص) فرمود:«همواره جبرئیل به نماز شب سفارش مى‏کرد تا گمان کردم که بهترین امت من هرگز نخواهند خوابید و شب زنده دار خواهند بود».(2)
از وصایا و سفارش‏هاى پیامبر (ص) به على (ع) که همواره تکرار مى‏کرد، سفارش به خواندن نماز شب بود. (3) على (ع) فرمود: «به ما اهل بیت دستور داده شده که به مردم طعام بدهیم و در گرفتارى‏ها مردم را یارى کنیم و هنگامى که مردم خوابیده‏اند، به نماز شب بایستیم». (4)
امام صادق (ع) فرمود: «هر کس نماز شب نخواند، مغبون خواهد بود».(5)
پیامبر (ص) فرمود: «هنگامى که در نیمه شب انسان با خداى خود خلوت مى‏کند و مناجات مى‏نماید، خداوند دل او را نورانى مى‏کند و به ملائکه‏ها مى‏گوید: ببینید چگونه بنده من در نیمه شب با من خلوت کرده است؟ شما شاهد باشید او را آمرزیدم».(6)
مردى خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمد و گفت: من از نماز شب محروم شده‏ام. حضرت فرمود: گناهان تو مانع شده و توفیق را از تو سلب کرده است.(7)
در روایات فوائدى از قبیل: پاک شدن گناهان، سلامتى بدن، وسعت رزق و رضایت پروردگار بر نماز شب آمده است. (8)

  فوايد نماز شب

  1) باعث خشنودي خدا و دوستي ملائكه است.

  2) باعث مباهات خداوند بر فرشتگان است.

  3) باعث درخشش براي اهل آسمان همانند ستارگان است.

  4) باعث روشني دل است.

  5) باعث استجابت سريع دعا است.

  6) باعث پزيرش توبه و پاك شدن از گناهان از جانب حضرت حق است.

  7) باعث كفاره گناهان است.

  8) باعث زيبايي صورت و شادابي چهره و نوراني شدن آن در طول روز است.

  9) باعث سلامتي و تندرستي و رفع انواع بيماريهاي جسمي و روحي است.

  10) باعث از بين رفتن غم و اندوه و تقويت نور چشم است.

  11) باعث تمسك يافتن به اخلاق انبياء و اولياي خداوند است.

  12) باعث انجام دادن سنّت پيامبران و صالحان است.

  13) باعث تابش نور خدا به او مي‌شود.

  14) باعث مهر و محبت و محبوب القلوب شدن بين مردم است.

  15) باعث افزايش عمر است.

  16) باعث جلب رزق و روزي فراوان و ادعاي قرض است.

  17) باعث نوعي صدقه است.

  18) باعث نوشته شدن چهار ثواب بزرگ براي خود است.

  19) خداوند نه صف از ملائكه پشت سر نمازگزار قرار مي‌دهد.

  20) كليد رفتن به بهشت و جواز عبور از پل صراط است.

  21) زينت آخرت و نور مؤمن در آخرت است.

  22) نماز شب همچون سايباني در روز قيامت است بر سرش.

  23) نماز شب لباس بدن نمازگزار است در روز قيامت درحاليكه همه عريانند.

  24) نماز شب در روز قيامت همچون نوري در برابرش است و چشم نمازگزار نماز شب در روز قيامت شادمان است.

  25) نماز شب ميان شخص نمازگزار و آتش جهنم همچون حائلي فاصله مي‌گذارد.

  26) ميزان اعمال خوب نمازگزار در روز قيامت سنگين است.

  27) نماز شب همچون تاجي در روز قيامت است بر سرش.

  28) چراغي است براي تاريكي قبر و برطرف كننده وحشت تاريكي قبر است.

  29) نماز شب همچون مشعلي نوراني است در تاريكي قبر.

  30) نماز شب، نمازگزار را از عذاب قبر ايمن مي‌كند و برات آزادي از آتش جهنم است.



بامعشوقتان خلوت کنید...

این متن رابه درخواست یکی ازبندگان خوب خداگذاشتم

فضيلت نماز شب‏:

امام صادق(ع)فرمود:  نمازشب،صورت را زيبا،خلق را نيكو و انسان را خوشبو مي گرداند، رزق را زياد و قرض را ادا مي كند، اندوه را برطرف مي سازد و چشم را جلا مي دهد
رسول خدا(ص)فرمود: نماز شب،وسيله اي است براي خوشنودي خدا و دوستي ملائكه.
امام صادق (ع ) فرمود: درخانه هايي كه نماز شب، خوانده مي شود و قرآن تلاوت مي گردد، آن خانه ها نزد آسمانيان همچون ستاره ها درخشانند.

كيفيت نماز شب

‏نماز شب مجموعا ً يازده ركعت است:

1- هشت ركعت آن،كه دو ركعت،دو ركعت،مانندنماز صبح خونده مي شود و چهار دو ركعتي آن به نيت نماز شب مي باشد.2- دو ركعت نماز شفع: بهتر است در ركعت اول آن بعد ازحمد، سوره"ناس" و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره "فلق" خوانده شود.3- يك ركعت نماز وتر: بعد ازحمد سه بار سوره  "توحيد" و يك بار سوره "فلق" و يك بار سوره "ناس" بخوانيم و مي توان يك سوره تنها خواند، سپس دست ها را براي قنوت به سوي آسمان بالا مي بريم و حاجات خود را از خدا مي خواهيم و براي چهل مومن دعا مي كنيم.و طلب مغفرت مي كنيم و هفتاد مرتبه مي گوييم: اَسْتَغْفِرُ اللَّه وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ.، ازپروردگارخودطلب آمرزش ومغفرت مي كنم وبه سوي اوبازگشت مي نمايم.
آنگاه هفت بارمي گوييم:"هذا مقام العائذ بك من النار، اين است مقام كسي كه ازآتش قيامت به تو پناه مي برد.
وبعد ازآن 300مرتبه مي گوييم :» العفو« وسپس مي گوييم:»رَبِّ اغفِرلي وَ ارحَمني وَ تُب عَلَيَّ ، اِنَّكَ اَنتَ التَّوابُ الغَفُورُ الرحيمِ.
احكام نماز شب:
1-هشت ركعت به ترتيب نماز شب وسپس دو ركعت نماز شفع وآنگاه يك ركعت نمازوتر،كه بافضيلت ترين نماز شب،نمازوتروشفع است ودوركعت شفع برتر ازوتر است.2- براي نماز شب مي توان به نماز شفع و وتر اكتفا كرد،بلكه هنگام تنگي وقت مي توان تنها به نمازوتر اكتفا نمود.3- وقت نماز شب از نيمه شب تا فجر صادق است ، وهنگام سحرازساير مواقع بهتراست و تمامي ثلث آخر شب سحر محسوب مي شود و افضل از آن خواندن نماز شب نزديكي هاي فجر است.

4- جايز است انسان نماز شب را نشسته بخواند ، حتي در حال اختيار. ولي اگر مي خواهد نشسته بخواند بهتر آن است كه هر دو ركعت نشسته رايك ركعت ايستاده حساب كند.بنابراين بايد هشت بار دوركعت نشسته وهردو ركعت به يك سلام كه جمعاً شانزده ركعت مي شود به نيت نماز شب بخواند و دوباره دو ركعت هردو ركعت به يك سلام به نيت نماز شفع و دو بار يك ركعت هر يك ركعت به يك سلام به نيت نماز وتر، ولي در حال اضطرارومريض همان يازده ركعت كفايت مي كند.

5- شخص مسافر مي تواند نماز شب را پيش از نيمه شب بخواند.

6-جواني كه مي ترسد خواب بماند و نماز شب ازاو فوت شود مي تواند نماز شب را پيش از نيمه شب بخواند.7- كساني كه براي خواندن نماز شب بعد از نيمه شب عذري دارند، مانند پيرمردان و يا كسي كه از سرد شدن هوا مي ترسد و يا از جنب شدن در خواب مي ترسد و... مي توانند نماز شب را قبل از نيمه شب بخوانند.8- خواندن سوره در ركعت هاي نماز شب لازم نيست و مي تواند فقط به خواندن سوره حمد اكتفا كند. هم چنين قنوت در ركعت هاي دوم مستحب است و مي تواند بدون قنوت بخواند.9- نماز وتريك ركعت است،و مي شود آن رابدون قنوت به جاي آورد.10- لازم نيست همه يازده ركعت را در يك مجلس بخواند، بلكه مي تواند در دو سه نوبت بخواند، بلكه تفريق افضل است،همان طور كه رسول خدا تهجد مي كرد.11- مستحب است كه نماز شب را بلند بخواند تا اگر از خانواده اش كسي مي خواهد براي نماز برخيزد بيدار شود،چنانچه در روايت است و شهيد و ديگران نيز تصريح به استحباب جهر نموده اند.

بديهي است كه استحباب بلند خواندن نماز شب درجايي است كه امن از ريا و سمعه باشد واگر خداي نا خواسته خوف ريا و سمعه در بلند خواندن باشد بايد آهسته بخواند.فضيلت قضاي نماز شب‏اگر نماز شب از كسي فوت شد مي تواند قضاي آن را در روز به جا بياورد.تذكر: قضاي نماز شب را فضيلت بسيار است.
چنانچه در تفسير علي بن ابراهيم از امام صادق(ع) روايت مي كند كه:شخصي به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم!چه بسا كه اتفاق مي افتد كه يك ماه و دوماه وسه ماه نماز شب از من فوت مي شود و من آن را به روز قضا مي كنم‏آيا اين كار جايز است؟فرمود:به خدا قسم،اين كار مايه روشني چشم تو است.«واين جمله را سه بار تكرار كرد.
اسحاق بن عمار ضمن روايتي از امام صادق (ع ) نقل مي كند: ايشان از پدران بزرگوار (ع) و آنان از رسول خدا (ص) نقل مي كنند كه فرمود: خداي تعالي به بنده اي كه نماز شب را در روز قضا كند مباهات مي كند و مي فرمايد: اي فرشتگان من!اين بنده من چيزي را كه به او واجب نكرده ام قضا مي كند.گواه باشيد كه من اورا آمرزيدم.
اگرمشغول نمازشب بود و صبح طلوع كرد، اگر چهار ركعت از نماز شب را خوانده است و بعد صبح شد، بقيه نماز شب را به طور مخفف وبدون مستحبات مي خواند و اگر هنوز چهار ركعت از نماز شب نخوانده بعد صبح شد،همان دو ركعتي كه شروع كرده تمام مي كند وپس از آن دو ركعت نافله صبح را مي خواند وسپس دو ركعت نماز صبح واجب را مي خواند و پس از آن،باقي مانده نماز شب را قضا مي كند.اگر اصلاً به نماز شب شروع نكرده و بعد صبح طلوع كرده باشد، دوركعت نماز نافله صبح را اول مي خواند و پس از آن نماز صبح را وپس از آن قضاي نماز شب را به جا مي آورد.
تذكر: اگر نماز شب را دربين الطلوعين (يعني بعد از اذان صبح و پيش از طلوع آفتاب) مي خواند،بهتر است كه نيت ادا يا قضا نكند،بلكه به نيت "ما في الذمه" به آن معني است كه نيت كند نمازشب مي خوانم "قربًا الي الله" خواه ادا باشد خواه قضا،هر چه خدا و رسولش فرموده اند

برای دیدن روش کامل عاشقی کردن روی ادامه مطالب کلیک کن ای شیطون التماس دعا دارما

ادامه نوشته